سلام بر جناب عزرائیل

ساخت وبلاگ

این حکایت شنیدم از عربی
شهره بود او به تازی و عجمی

نقل کرد مرگ و خواب وحشتناک
و از آن لحظه های اندوه ناک

گفته هایش به شعر آوردم
هرچه او گفت من همان کردم

گفت دیدم جناب عزرائیل
از در آمد با نگاه جمیل

ولی وحشت فتاد بر جانم
بی رمق گشت جسم و پاهایم

خواستم تا بر او سلام کنم
عرض خود را بر او تمام کنم

لیک لکنت گرفت زبانم را
ترس خشکانده بود لسانم را

با تبسم کنار من بنشست
مرگ بِه بود ز آنهمه وحشت

روح را از دوپای من بگرفت
بهر کارش اجازه ای نگرفت

گفت من روح هر که می گیرم
اذن از صاحبش نمی گیرم

جانم آمد به روی سینه من
یعنی جای حقد و کینه من

رفته بود از نظر گناهانم
تا بگویم خدا پشیمانم

رفت توفیق توبه از یادم
نشد آید کسی به فریادم

جان رسید رفته رفته تا به گلو
یک کسی گفت شهادتین را گو

چونکه حرف دگر به من گفتن
ناتوان بودم از چنین گفتن

فرد دیگر که در کنارم بود
یا به قولی شمع راهم بود

گفت اشهد مگو که راهِ خطاست
بگو روح القدس پسر خداست

این همه از بساط شیطان بود
تا دم مرگ او به میدان بود

خواست ایمان من به چنگ آرد
شهد را برده و شرنگ آرد

یکی از حاضران به صوت جلی
گفت یا رب به حق و نام علی

محتضر عاقبت به خیر شود
دور ز تثلیث و شرک و دِیر شود

ناگهان یک دریچه ای شد باز
گفته شد زین مکان بکن پرواز

بال بگشودم و رها گشتم
مورد لطف آن شها گشتم

عاقبت، عاقبت به خیر شدم
ساکن مسجد و نه دِیر شدم

هرکه خواهد رسد به فوز عظیم
خالقش را به جِد کند تعظیم

قاسم این قول در عمل آور
تا شوی قربِ حضرت داور

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 17:52