بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «مالکان» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

صحرا و مالکان و وارثان

  • یک روز شدم به سوی صحرادیدم همه دشت سبز و زیباپرسید یکی ز مالکانشگفتند رسید به وارثانشبیل ماند ولی نمانده بیلدارآن وعده ی دی نشد پدیداردر خاک شد آرزوی دیروزای وای ز وعده ی پریروزآن خانه که بود جای مهمانیا آغل و جایگاه حیوانوارث همه را به کام خود کردحتی سندش به نام خود کردبا مرگ پدر شدیم به هم قهرکام همه شد هلاهل و زهرخواهر ز برادرش طلبکارهر یک به آن یکی بدهکارهر روز گله ای از این و آن استگو روح تو ای پدر چسان است؟تا بودی ندادی خمس و زکاتخوردند همه را بدون خیراتبردند و همه شدند طلبکارباز هم به همه شدی بدهکارگفته است عروس حرف هاییحرفش شده عامل جداییگوید که پشت قباله دارمچند شاهد و عقدنامه دارمصحرا همه را به هیچ دادندیک فاتحه بهر تو نخواندندمادر که داشت شأن و شوکتچون رفت شویش برفت نعمتاکنون شده نوبتی و مهمانگه خانه این عروس و گه آناین زندگی شد برای او ننگدنیا شده از برای او شده تنگتاج سر او که رفت از دستمیراث به چشم وی شده پَستبوده همه عمرِ خود کلید داریا در برِ شُوی خویش دلداربا آن همه زندگیِ رنگیناکنون شده بی نوا و مسکینمرگش ز خدا کند تمناگوید که مرا ببر خدایایا آنکه برند به سالمنداننه منت این کشم و نه آندورَم بکن از عروس و دامادباشند همگی کنار هم شادخاکروبه شود چو سیم و گوهرفکرم نرود به ارث شوهراین خانه و آب و ملک و اموالاندوخته ای است ز شصت و پنج سالبیچاره کسی که مال اندوختمیراث خورش بخورد و او سوختبیچاره تر آنکه نا خلف داشتگویی همه عمر خود سلف کاشتبد بخت نکرد آنکه خیراتنه فاتحه داشت نه ذکر صلواتخوشبخت کسی که قبل رحلتبخشید و بخورد و مُرد راحتقاسم تو به فکر باش و این راهسخت است زبهر خود مکن چاه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها