صحرا و مالکان و وارثان

ساخت وبلاگ

یک روز شدم به سوی صحرا
دیدم همه دشت سبز و زیبا

پرسید یکی ز مالکانش
گفتند رسید به وارثانش

بیل ماند ولی نمانده بیلدار
آن وعده ی دی نشد پدیدار

در خاک شد آرزوی دیروز
ای وای ز وعده ی پریروز

آن خانه که بود جای مهمان
یا آغل و جایگاه حیوان

وارث همه را به کام خود کرد
حتی سندش به نام خود کرد

با مرگ پدر شدیم به هم قهر
کام همه شد هلاهل و زهر

خواهر ز برادرش طلبکار
هر یک به آن یکی بدهکار

هر روز گله ای از این و آن است
گو روح تو ای پدر چسان است؟

تا بودی ندادی خمس و زکات
خوردند همه را بدون خیرات

بردند و همه شدند طلبکار
باز هم به همه شدی بدهکار

گفته است عروس حرف هایی
حرفش شده عامل جدایی

گوید که پشت قباله دارم
چند شاهد و عقدنامه دارم

صحرا همه را به هیچ دادند
یک فاتحه بهر تو نخواندند

مادر که داشت شأن و شوکت
چون رفت شویش برفت نعمت

اکنون شده نوبتی و مهمان
گه خانه این عروس و گه آن

این زندگی شد برای او ننگ
دنیا شده از برای او شده تنگ

تاج سر او که رفت از دست
میراث به چشم وی شده پَست

بوده همه عمرِ خود کلید دار
یا در برِ شُوی خویش دلدار

با آن همه زندگیِ رنگین
اکنون شده بی نوا و مسکین

مرگش ز خدا کند تمنا
گوید که مرا ببر خدایا

یا آنکه برند به سالمندان
نه منت این کشم و نه آن

دورَم بکن از عروس و داماد
باشند همگی کنار هم شاد

خاکروبه شود چو سیم و گوهر
فکرم نرود به ارث شوهر

این خانه و آب و ملک و اموال
اندوخته ای است ز شصت و پنج سال

بیچاره کسی که مال اندوخت
میراث خورش بخورد و او سوخت

بیچاره تر آنکه نا خلف داشت
گویی همه عمر خود سلف کاشت

بد بخت نکرد آنکه خیرات
نه فاتحه داشت نه ذکر صلوات

خوشبخت کسی که قبل رحلت
بخشید و بخورد و مُرد راحت

قاسم تو به فکر باش و این راه
سخت است زبهر خود مکن چاه

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 12:50