بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «پدرم» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

کاش پدرم توصیه مادرم را نمی پذیرفت

  • از قدیم گفتن حرف خونه رو نباید بین مردم جار زد ولی چند وقتی است فکرم مشغول شده و با خودم میگم من کجا و اینجا کجا؟اصلا" چرا باید اینجا باشم؟دوست عزیز! چون می دونم این بخش از نوشته ی من به دردت نمی خوره می تونی از خوندنش صرف نظر کنی و وقت نازنین خودتو هدر ندی آخه سر نوشت من حکایت غریبی است حکایت یک آواره ی دربدر، آواره ای که می تونسته زندگی عالی و بی دغدغه ای داشته باشه ولی به خاطر اشتباه پدر و مادرش تمام آبرو و داشته های مادی ومعنویش که خیلی ها حسرتشو می خوردن ازکفش رفته و دستاویز این و آن قرار گرفته. می خوام راحت تر درد دل کنم آره من دارای خونواده ای بودم با پیشینه ی عالی، گرچه از سواد و دانش مادرم چیزی نمی دونم ولی پدرم عالم به همه ی علوم وافضل فضلا بوده. آنطور که شنیدم پدرم نه به تعبیر امروزی ها زن زلیل که حرمت و احترام خاصی برای مادرم قائل بوده تا جایی که روی حرفش حرف نمی زده، شاید به همین علت بعضی ها با کنایه میگن بابات از خودش اراده نداشته.پدر و مادرم از نظر دارایی و روح و روان در وضعیت بسیار خوبی بودن،یک باغ بسیار بزرگی داشتن که سرشار بوده از میوه های رنگارنگ و مناظر با شکوه و مفرح و آبشارها و نهرهای آب گوارا و دل انگیز که توانِ گفتن و شمردن نیست،جونم برات بگه، پدر ومادرم به دور از ذّره ای اختلاف وکمترین نگرانی وناراحتی در میان باغ و بر لب جویبارها عاشقانه ترین ترانه زندگیِ آرام و بی دغدغه رو می سرودند وزمزمه می کردن،اونا عاشق همدیگه بودن به همین خاطر لحظه ای تنهایی و یا دوری ازهم رو تحمل نمی کردن،ولی این عاشقی ودوست داشتن، چندان دوام نیاورد وکام شیرین آن دو که از شهد اشربه ها شیرین کام شده بود تلخ و باغشون مصادره و هر دو اخراج شدن،تا جایی که بد بختی و تلخ کامی هاشون دا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها