بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «روزهای» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

به یاد روزهایی که گذشت

  • گاه گاهی دل هوای حال دیرین می کندیاد ایام و شب و حالاتِ شیرین می کندیاد روزهایی که بودیم در کنار دوستانیاد یارانی که بودند همچو گل دربوستانیاد بازی ها و دعواها و قهر و آشتییاد گرد و خاک و آب سالم و بهداشتییاد شب های زمستون و چغندرهای داغیاد زردک های سرد و یاد چایی های داغیاد بابا آب داد و یاد روستای سویزیاد دوستانی که هستند همچنان بهرم عزیزیاد حاضر گفتن اکبر که دایم خواب بودیاد اصغر که همیشه صبح ها بی تاب بودیاد شاگرد کلاس با قد کوتاه و زرنگیاد آداب و ادب و دوری از حرف جفنگیاد بادا شب نشینی های یک شب در میانیاد بادا اوسنه و قصه گوی خوش بیانیاد خنده گریه های روز اول در کلاسیاد بادا یقه ی سفید و بهداشت لباسیاد بادا گفتگوی مردمان روستایاد بادا جمع شان جمع بود بین کوچه هایاد بادا خنده هایی که غم از دل می زدودیادِ روزهایی به خیر که حزن و اندوهی نبودیاد روزهایی که هر کس داشت تاجی بر سرشپشت و پشتیبان پدر بود و مربی مادرشعمه و خاله عمو بودند همه دلسوز اومادر و خواهر همیشه بوده اند پاسوز اویاد بادا سفره های ساده ی تحویل سالو دعای والدین آن گوهران بی مثالیادم آمد از تنورچه و تنور و بوی ناناز صمیم قلب باید گفت درود بر مادرانبچه آور، بچه پرور، زنِ خانه مردِ صحراخانمِ بی ادعا، قانع ولی قلبش چو دریایاد روزی که درون خانه ها آرام بودپشتِ بامِ خانه ها کاهگل نه ایزوگام بودیاد بادا گریه ها و خنده های بی دلیلآنهمه محبوب بودن نزد فامیل اصیلدل مرا با دوره های کودکی پیوند دادماهیِ افتاده را با آبِ بحر افرند دادبازهم دلتنگ یاران قدیمی می شومعاشق دیدار دوستان صمیمی می شومکاش می خواندیم دو باره درس بابا آب دادنان پزِ آن دوره مادر بود مادر نان داداین سفر گرچه خیالی بود دیدار تازه شدقلب قاسم از چنی, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(1)

  • شمر در کوفه بر طبل جنگ می کوبد!اوضاع و احوال کربلا با ورود لشکر عظیم پسر سعد آنهم در برابر لشکر محدود امام علیه السلام هر لحظه ملتهب تر می شود امیران لشکر عبیدالله هر کدام می خواهند گوی سبقت را در نا جوانمردی از دیگری بربایند پیک ها نیز مدام بین کوفه و کربلا و شام در حرکت اند و اوضاع را گزارش می کنند ابن سعد می خواهد عبیدالله را از جنگ منصرف کند با این رویکرد قاصدی را نزد امام(علیه السلام) فرستادفرستاده عمر سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت.فرستاده عمر عین فرمایش امام علیه السلام را تقدیم عمر کرد ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساندعبیدالله به فکر فرو می رود اما مگر امثال شمر می گذارند عبیدالله به غیر از جنگ هم فکر کند؟عبیدالله در پاسخ نامه پسر سعد نوشت:از حسین بن على(علیه السلام) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست»عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد.امام(علیه السلام) فرمود:من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(2)

  • آیا در کربلا بین لشکر ابن زیاد کسی نبود که حقانیت امام حسین علیه السلام را تصدیق کند؟پاسخ؛فراوان بودند اما...ار گفتگوی امام علیه السلام و عمر سعد در عصر تاسوعا چنین بر می آید که حتی عمر سعد هم به حقانیت امام(ع) پی برده بود و منطق حضرت را قبول و تصدیق می کرد تنها عذرش ترس از بی رحمى و قساوت یزیدیان بود که بهانه ای بیش نبود! زیرا بر خلاف آنچه پسر سعد از ترس واکنش عبیدالله در برابر مخالفتش با جنگ و پیوستن به حسین(ع) می گفت دنیا خواهی و حب نام و نان و مقام او را به بد عاقبتی و نکبت کشاند.اسناد می گویند:عبیدالله که از توانایی‌های عمر بن سعد در مبارزات و جنگ‌ها باخبر بود و وی را در میان هواداران بنی‌امیه، مناسب نبرد با امام حسین علیه‌السلام می‌دید، به وی پیشنهاد فرماندهی سپاه رزمی خویش بر ضد امام حسین علیه‌السلام را داد و تنفیذ حکومت ری را مشروط به پایان بخشیدن ماجرای قیام امام حسین علیه‌السلام نمود.عمر بن سعد در آغاز برای پذیرش این أمر مهم از خود تردید و دو دلی نشان داد، ولی در برابر تطمیع‌های شیطانی عبیدالله تسلیم شد و پیشنهادش را پذیرفت و فرماندهی سپاه یزید بن معاویه را بر ضد امام حسین علیه‌السلام بر عهده گرفتعبیدالله پسر سعد را تهدید نکرد بلکه تطمیع کرد و این روش جواب داد تا جایی که وقتی امام علیه السلام در پایان مذاکره ی بی نتیجه ی عصرگاه تاسوعا رو به پسر سعد فرمود: امیدوارم که از گندم عراق نخورى ابن سعد گستاخانه و به استهزا گفت: جو عراق مرا کافى است و چنین شد که روز عاشورا رو به لشکر تحت فرمانش فریاد بر آورد؛بروید به عبیدالله خبر دهید ابن سعد نخستین کسی بود که نخستین تیر را به سوی حسین بن علی پرتاب کرد! لعنت الله... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزهای پر التهابِ کربلا(4)

  • وقتی لقمه های حرام مانع شنیدن صدای حق می شود!روزهای پر التهاب برای خاندان اهل بیت علیه السلام از پی هم می آیند و می روند کودکان دمی از بزرگترها جدا نمی شوند در این میان نقش کوه صبر و متانت و تقوا حضرت زینب کبری(س) در آرامش دادن به کودکان و زنان حرم بی بدیل است لشکر از همه سو به کربلا سرازیر شده است با این که جنگ حتمی به نظر می رسد ولی امام (علیه السلام) در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هیچ کس فردا ، ادّعاى بى اطّلاعى نکند اما افسوس که گوش شنوایی برای شنیدنِ حرف حق نیست خوارزمی می گوید: روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه كاملا آماده گردیدند و پرچمهاى لشكر عمر سعد بر افراشته شد و صداى طبل و شيپور آنان در بيابان كربلا طنين افكن گرديد، لشکر به طرف خيمه هاى حسين بن على حركت كرد و خيمه ها را احاطه نمودند، حسين بن على علیه السلام از ميان خيمه و از داخل لشكر خويش بيرون آمد در برابر صفوف لشكر دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان او گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان سر و صدا و هلهله و شادی مى كردند حضرت (بی ادبی و بی نزاکتی آنان را نادیده گرفت) و با اين جملات،(فریب خوردگان و دنیا طلبان)را به آرامش و سكوت دعوت فرمود:واى بر شما! چرا گوش فرا نمى ندهيد تا گفتاری كه شما را به رشد و سعادت می رساند بشنويد، هر كس از من پيروى كند،خوشبخت و هر كس عصيان و سر کشی و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است آرى در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده و در اثر غذاها و لقمه هاى غير حلال كه شكمهاى شما از آنها انباشته شده خدا بر دلهاى شما اين چنين مهر زده است .واى بر شما! چرا آرام نمى شويد؟! چرا گوش فرا نمى دهيد؟! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آن روزهای بهمن آباد(1)

  • دوران کودکی ام در روستا شکل گرفت بدیهی است  که باید خاطرات فراوانی از مردم و کوچه پس کوچه های پر جمعیت آن روزها داشته باشم.با مرور خاطرات آن دوره، دلتنگ همان کوچه پس کوچه های خاکی و گلی زادگاهم می شوم, ...ادامه مطلب

  • آن روزهای بهمن آباد(3)

  • روستا کجاست؟روستا جایی  است که تو را به ریشه و گذشته ات پیوند می دهد.جایی که از کوچه هایش هیچ صدایی بر نمی آیدجایی که مالکان اصلیِ زمین های صحرا  سالهاست در  دل خاک مسکن کرده است.روستا جایی است که شاد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها