غصه های پیدا و پنهان عمو رجب (3)

امروز به جهاز شماری دعوتید فردا به چیدنِ جهاز

به تازگی برخی از خانوما یک روز رو  به جهاز شماری و یک روز رو هم به چینش و چیدنِ جهاز دخترشون اختصاص دادن که خوشبختانه هنوز همه گیر نشده ولی داره جا می افته!

عمو رجب گفت:البته جهیزیه، هدیه ای است از جانب پدر و مادر که به قصد تشکر و مساعدتِ بی منت به دختر تقدیم میشد از گذشته ای حرف می زنم که هنوز چشم و همچشمی باب نشده بود و چون بیشتر مردم همسطح بودن و به قول امروزی ها اختلاف طبقاتی چندانی وجود نداشت، جهیزیه دخترها یک قاعده ای داشت از این رو وسائلی که جهاز بران به خونه دختر می بردن شناخته شده بود.

عمو رجب که دل پر دردی داشت در ادامه گفت؛جونم برات بگه؛هفته پیش مراسم جهاز شماریِ دختر آقا نعمت بود من هم اتفاقی اونجا بودم وقتی جهیزیه رو دیدم یک لحظه فکر کردم وارد بازار شدم،مادر و خواهرای عروس با فخر و افاده از خانومای فک و فامیل و همسایه ها و غریبه و آشنا برا دیدن جهیزیه دعوت کرده بودن خاله عروس هم که از قبل آموزش دیده بود چندین بارگفت؛دستتون درد نکنه که هيچی برا دخترتون كم نزاشتید،از چندین تخته فرش دستبافِ ابریشمی و یخچال و فریزرهای خارجی و  سه دست مبلمان و تخت خواب های خارجی و گاو صندوق گرفته تا گوشت كوب برقي و زعفران ساب و انواع و اقسام وسايلِ ریزِ برقی و غیر برقي،حتی سوزن خياطي و چندين رنگ نخ براي دوختن انواع و اقسام دكمه هايي كه شايد یه روزی بيفته! شيشه هاي درب دار و سرويس قابلمه و انواع سيني، سبدها و قوطي هايي كه از سبزي خشك لبریز شده و 12 دست پارچ و ليوان و  لیف و صابونِ خارجی و شامپو در رنگ و نشان های گوناگون و...همه ی این ها در شرایطی اتفاق افتاده بود که پدر و مادر عروس خانوم تا خرخره توی قرض و اقساط لوازم خریداری شده گرفتار شدن و دست و پا می زنن!