قدر داشته هامونو بدونیم

ساخت وبلاگ

هر چی رو وقت خودش قدر بدونیم
کوخ اگر هست اون رو یک قصر بدونیم

عمر ما در گذره چون جوی و آب
حال خوبت رو مکن هر گز خراب

هر چی رو قدر ندونی پشمونی
اینو هم دیدی و هم خوب می دونی

کودکی رو قدر ندونستیم و رفت
کفتر جوونی بر شاخه نشست

وقتی پر زد دیگه هر گز نیومد
جوونی رفت و میونسالی اومد

حالا هی سفر کنیم به کودکی
سفرِ سرخوشی و خوش خیالی

یادمه وقتی که ما بچه بودیم
آرزو داشتیم که زود بزرگ بشیم

وقتی که وارد زندگی شدیم
دوباره اسیر کودکی شدیم

با همه حال و هوای زندگی
بس دلم تنگه برای کودکی

دلم یادِ خاک پاکِ روستا کرد
یاد مدرسه و دشت و صحرا کرد

بچه های دیروزی پدر شدن
هرکدوم یک جوری در بدر شدن

گاهی خاطرات من غم میاره
اشکو از چشم خودم در میاره

وقتی یاد می کنم از گذشته ها
می کنم یاد از تمام رفته ها

با خودم میگم کجا رفت پدرم
چه سفر بود که نیومد مادرم؟

کجا رفتن اقوام و خویشان من
مایه ی امید و نزدیکان من

اون همه دوستا که دور هم بودیم
چرا از احوال هم بی خبریم؟

این موبایل هم بجای همگرایی
شده موجب دروغ و جدایی

طرف مشهدِ میگه من تهرانم
یا خارج رفته میگه من ایرانم

جدایی افتاده بین آدما
دور شدن پدر مادر از بچه ها

زندگی حال خوشش با بچه هاست
دوری و غربت غم و رنج و بلاست

قاسم از غم و گذشته ها مگو
این همه از رنج و غصه ها مگو

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 66 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 19:35