محمد حسن و رعنا هر دو عاشق بچه بودن اما...(10)

محمد حسن گفت: روز گذشته خیلی حرف زدم شاید حرف های من مورد قبول شما واقع نشده باشه که این بستگی به نظر خوتان دارد ولی بارها و همه جا گفته ام  اگر خدا به من فرزند نداده،در عوض همسر خوب و شایسته ای داده که برایم مایه دلگرمی است شما در داشته ها و نداشته هایم بهترین شریک زندگی ام  بوده اید  اگر به موفقیت های کاری و اجتماعی و  مادی  رسیده ایم هر دوی ما نقش داشته ایم و اگر دستِ حمایت و زبان تشویق شما نبود اینجایی که الآن  هستیم نبودیم. رعناخانم همانطور که به حرف های شوهرش گوش می داد احساساتی شده بود و مرتب اشک می ریخت، محمد حسن گفت:رعنا جان این ها را نمی گویم که شما اشک بریزید،این حرف ها از دلم بر می خیزد،تو مطمئن باش  لحظه ای از تو جدا نمی شوم،تو برایم بهترین هستی، چون نیت کرده ام به زیارت امام رضا(ع) برویم از فرمایش آن حضرت که هم اکنون یادم آمد وام می گیرم تا فضای گفتگو عطر و بوی زیارت بگیرد. صفوان بن یحیی از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: هیچ سودی برای مرد بهتر از همسر صالح، که هنگام دیدن وی شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نیست. از بابت وجود شما خوشحالم ولی وقتی همسر خوبم تحتِ تأثیر حرف های غیر دینی و غیر علمیِ فلان خانم و دعانویسی و فالبین ها و جادوگرها  قرار می گیرد شگفت زده می شوم، رعنا خانم  فوری حرف شوهرش رو قطع کرد و گفت:این یکی دو روز درباره صحت و سقم  و راست و دروغ حرف هایی که اقدس خانم گفته بود تحقیق کردم راستش را بخواهید به حرف شما رسیدم، محمد حسن:خیلی خوشحالم که خودت تحقیق کردی و به این نتیجه ی خوب رسیدی،حالا که اینجور شد می خواهم با یک خبر خوب،خوشحالت کنم، رعنا:وای خدای من چی هست زودباش بگو که طاقت ندارم. محمد حسن:یه سفر خیلی خوب و تقریبا" طولانی در پیش داریم، رعنا:مسافرت؟این وقت سال؟کجا باشه؟ محمد حسن:جمکران و حضرت معصومه (س) و زیارت امام رضا(ع) رعنا که اشک شوق امانش نمی داد گفت:محمد حسن یه چیزی می خواهم بگویم خواهشی که دارم جدی بگیرید، محمد حسن:بگو هرچی می خواهی  بگو، رعنا:من نذر کرده بودم  بریم پابوس امام رضا(ع)ولی به شما نگفتم حالا کی مسافریم؟ محمد حسن ان شاءالله همین فردا... ادامه دارد