بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «بنویس» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

می خواهم در وصف پدر بنویسم(2)

  • اما قلم ناتوان استو دستانم نیز توان آن همه را ندارندمی خواهم بار دیگر بر گردم به دوران طلایی کودکی ام و به روزهایی که در کوچه باغ های دلم جز چهچه ی شادی نبود و شب هنگام که چشم به آسمان می دوختم و همراه با آواز خوش، ستاره ها را شماره می کردم و تو به روی لبخند می زدی در آن شب ها هر گز گمان نمی کردم درخت های سر سبز کوچه باغ ها نیز روزی خشک می شوند و خورشید غروب می کند و تاریکی سر می رسد و تو نیز...آن روزها همه چیز را می دیدم جز تو را و چهره ی خسته و دستانِ پینه بسته و چشم های کم سو و چین و چروک های صورتت رادلم می خواست بر گردم به روزهایی که تو همه ی چشمانت را پر از نگاه من می کردی و شوربختانه من...به راستی اگر در دریای پر تلاطم کودکی و جوانی تو پارو نمی زدی و مرا به ساحل آرام زندگی نمی رساندی اکنون کجا بودم؟دلم گهگاه هوای کودکی و نشستن روی زانوانت را می کند می گویند دل کویری ها با عشق و دوستی عجین شده است من نیز باور دارم زیرا هم اکنون قلم به عشق امروز یعنی روز پدر و برای تو به رقص آمده و همچنان می نویسدهر گاه که بر بال خیال سوار می شوم به روزهایی فکر می کنم که با بوسه زدن بر چهره و دستانِ کودکانه ام همه ی عشق و علاقه ات را با همه ی وجودت ابراز می کردی ولی شوربختانه من همان محبت ناچیزم را پنهان می کردم! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟روز ولادتِ سرحلقه عارفان و عدالت و تقوا حضرت علی(ع) و روز پدر بر همه ی شیعیان و شما دوستان و بر همه ی پدرانِ سفر کرده ابدی و پدرانی که سایه شان بر سر خانواده است مبارک باد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قلم بنویس از دیروز و امروز

  • فلم بنویس دنیا گشته بی رحمزند همنوع بر همنوع خود زخمقلم بنویس از رنج جدایینویس از مردمان روستاییقلم بنویس ز روستاهای دیروزز رنج دوری و غم های امروزنویس از حال و احوالات رفتهز اخلاق و ز فرهنگ گذشتهقلم بنویس وفاداری کجا رفتصفا و مهر و خوبی ها چرا رفتنویس از سفره های با قناعتنویس از طبع بالا و مناعتز سر سبزیِ صحراهای دیروزز کم آبی و خشکسالیِ امروزقلم بنویس کو آن باغ و بستانکجا رفت آن همه برف زمستاننویس از نا سپاسی های نعمتکه نعمت را بَدَل کردیم به نقمتقلم بنویس چه شد رحم و مروتچه شد آن مهرورزی و محبتقلم بنویس دل ها شد زهم دورشده دل هایمان کندوی زنبورچرا دوری و تنهایی گزیدیمچرا گوییم زهم خیری ندیدیمشدن بیگانه با هم قوم و خویشانیکایک دور گشتند آشنایانقلم بنویس پسر بود با پدر یارچرا اکنون شده بهرِ پدر بارشدن راحت طلب از چه جوانانچرا از جمع می باشند گریزانقلم بنویس دختر بی وفا شدرَوِش و راهش از مادر جدا شدعمو و عمه و خاله و داییمیان هر کدام افتاد جداییبرادر بی خبر از حال خواهرو خواهر نیست دلسوز برادرقلم بنویس کجا رفت آدمیتکجا جوییم بگو رحم و حمیتقلم بنویس ز سنت های دیرینز آداب و رسوم خوب و شیریننویس از گفتگو و همنشینیو از رسم نکوی شب نشینیکجا رفت میهمانی های سادهچه شد همچشمی آمد و افادهدرون مجمعه بود چای خوشرنگپذیرایی همه یک جور و همرنگ نمی کرد هیچکس بر دیگری فخرهمه بودند گویی زیر یک چترکجا رفت جمع خوب خانوادهکجا رفت زندگی خوب و سادهنداشتیم سر کشی در کار مردمنخوردیم نان شهر جز نان گندمچرا اکنون به همدیگر عبوس اندچرا از عمر رفته در فُسوس اندچرا هر کس به فکر خویش باشدچرا دل ها پر از تشویش باشدکجا رفت سنتِ خوب و حسنهکه می دادند به هم قرض الحسنهچه خوش گفتند پیران دهاتیهمان گل های خوب, ...ادامه مطلب

  • قلم بنویس تا آرام گیرد این دل تنگم

  • جولان قلم، و عشق نوشتن، ثانیه ها را در خود فرو می بَرَدبدیهی است هر کس به نحوی احساس درونی و اندوخته های دانش و اندیشه خود را ابراز می کند اما زبان قلم دگر است که با آن می شود مقصود را به بهترین وجه ممکن به همنوعان منتقل کرد آری قلم دگر استبا چنین رویکردی می خواهم با عنوان دلنوشته ، قلم بر کاغذ گذارم و بنویسماما دل نوشته ای که آغاز و فرجامش به نام حضرت دوست نباشد ابتر استهر چه را در کنج ذهنم ذخیره کرده ام برای تو و به نام تو روی کاغذ می گذارمسلام بر قلم که برترین ابزار برای شیدایی و دلربایی و دل ربودن و ثبت رویدادهای زندگی استاکنون وقت آن رسیده که از قلم بخواهم مرا در نوشته یک نامه یاری کندنامه به گذشته و آن همه باورهایی که دیگر نیستند،به آن همه باغ های سرسبز و پر میوه زادگاهم که تنها نامی از آن ها باقی مانده،به مردان و زنان دیروز زادگاهم که سفره های صداقت شان پر بود از دسترنج خودشان،،به تنور و تنورچه های گذشته به نان پنجه کش و فتیر و کماج و کلوچه های شب عید،به کودکی ام که برخلاف انتظارم بی خبرانه رفت و تنهایم گذاشت،،به صداقت دیروز که دروغ معنا نداشت و گوش هایی که به دروغ عادت نکرده بودند و زبان هایی که به فریب خو نکرده بودندبه لبخندهایی که از ته دل و طبیعی بودند،به همزیستی مسالمت آمیز مردمان آن دوره که دیگر وجود خارجی ندارند،،به کرسی داغِ داغی که مادرها گویی مسؤل آماده کردنش بودند و به چای داغ و جراغ لامپای داخل مجمعه،به نشستن رو در رو و گفتگوهای چهره به چهره ی خانواده ها بنیوسم که دلم سخت دلتنگ آن نگاه هاشده،به آن همه با هم بودن ها و دوست داشتن ها و از خسته نشدن از یکدیگر،به خودم و دلتنگی هایم بنویسمبه همه قهرهای بی کینه و آشتی ها و بخشیدن های بی چشمداشتِ آن زمان،به عشق های, ...ادامه مطلب

  • قلم بنویس تا آرام گیرد این دل تنگم(2)

  • می خواهم بنویسم اما آنچه اندر دل بُوَد اظهار آن مشکل بوَدولی من می گویم:قلم بنویس رازم را ، تـو میدانی نیــازم راکسی جز تو نمی بیند،من و سوز و گدازم راخوشحالم که قلم و دلم اراده نوشتن دارند و می خواهندبه کویر سفر کنند تا یادی کرده باشند از نشستنگاه های بی همنشینِ درِ قلعه هاو احوالپرسِ قنات پیر باشند که حمله های بی رحمانه ی سیل ویرانگر هم نتوانست اراده ی سخاوت مندانه اش را سست کند و جای شکرش باقی است که او همچنان بی منت می جوشد و می خروشد و آب را به سر زمین تشنه ی کویر بهمن آباد می رساندو از روزگاری یاد کند که کودکان حق داشتند کودکی کنند و ساعتی از روز را با دوستانشان به بازی کودکانه مشغول شوندو به نشستن رو در رو و گفتگوهای چهره به چهره ی خانواده ها بپردازد که دلم سخت دلتنگ آن نگاه ها شده استو به آن همه با هم بودن ها و دوست داشتنِ بی ریب و ریابه همه قهرهای بی کینه و آشتی ها و بخشیدن های بی چشمداشتِ آن زمان،به عشق های پاک و دیده های نیالوده ی آن دوره زمانهمی خواهم به درخت ها بنویسم چگونه از خود عریان شدند و در عوض خلعت سبز ملکوت پوشیدند؟می خواهم به خودِ گم شده ام نامه بنویسم اما افسوس که چندی است خود را در چَم و خَم های زندگی و دالانِ تنگ و تاریکِ غفلت گم کرده ام و در بی خبری و گم گشتگی روزگار می گذرانم گاه می خواهم آگهی کنم هر کس پیدایم کند و مرا به خودم بر گرداند جوائز ذیقیمت دریافت خواهد کرد!اکنون در اوج واماندگی و درماندگی از خداوند می خواهم با قلم تدبیرش بر روی کرده ها و نکرده های ناپسندم خط بکشد و مهلت جبران عنایت فرماید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شب جمعه است می خواهم برایتان نامه بنویسم

  • و با خیرات و ذکر صلوات به نگاهِ منتظرتان پاسخ دهم!می خواعم سرتاسر نامه ام مملو از ذکر و واژه های دلنشین و شاد کننده باشدشوربختانه امروز نیز توفیق حضور در نورستان حاصل نشد اما دل به بی قرار، تاب نیاورد و به سوی خانه های ابدی رفت تا سلام گوید و تحفه ی شب و روز جمعه را تحویل یاران دیروز و جانانِ همیشگی دهد.مسافرانِ ابدی هم اکنون منتظر پیک خوش خبر هستند تا بلکه در این روز مبارک تحفه ای دریافت کنند تحفه از هر جنس که باشد به دیده ی منت می گذارند بستگی به سخاوت بازمانده دارد حتی یک ذکر...ذکر همان یاد آوری و تکرار و بیان کردن و...است و چه ذکری برتر از صلوات بر محمد و آل محمد(ص) به ویژه در شب و روز جمعه که رهگشای زنده ها به سوی سعادت و موجب شادی روح در گذشتگان می شودنکند به تکرار فکر کنیم که تکرار صلوات برای کسانی که دست شان از هرگونه عمل خیر کوتاه شده نشاط آور و برای زنده ها مایه ی خیر و برکت استزنده ها بی شک حال روز کسی را که در آنسوی خاک و در قعر زمین و در گودالی به نام قبر آرمیده نمی توانند درک کنند و شاید باورش کمی مشکل باشد که آن ها فریاد و التماس بازگشت به دنیا را دارند تا جبران مافات کنند اما افسوس که رفتگان را امید بازگشت نیست و ماندگان را امید ماندن.گرچه به یاد خدا بودن و ذکر صلوات و دعا در همه ی لحظه ها دارای اجر و ثواب فراوان است ولی شب جمعه ویژگی خاصی دارد که از دعاکننده خواسته شده در حق مؤمنین و مؤمنات بسیار دعا کنند،روایت شده هر کس براى ده نفر که از دنیا رفته اند طلب آمرزش کند بهشت بر او واجب می ‏شود.شادی روح همه ی در گذشتگان و اسیران خاک (اموات خودت و دیگران را در نظر داشته باش) رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات, ...ادامه مطلب

  • می خواستم نامه ای بنویسم!

  • می خواستم نامه ام بنویسم به شما همولایتی های سفر کرده ی بهمن آباد؛ می خواستم بنویسم؛شب های ماه رمضان شمع وجودتان روشنی بخش هیئت نیست چه شب های مبارکی را پشت سر گذاشتیم بی آن که از برکتِ وجودتان، بهره مند شویم، در قاب خاطراتم شب های به یاد ماندنی ماندگار شده اند مانندِ وقتی پس از افطار خود را به هیئت, ...ادامه مطلب

  • می خواهم نامه ای بنویسم به...

  • می خواهم نامه ای بنویسم به گورستان زادگاهم به اجدادمان که ریشه ی ما هستند ریشه و ساقه گرچه ناپیدا و در خاک است ولی قابل کتمان نیستند،  می خواهم نامه ای بنویسم و سفره ی دل بگشایم از دردِ بی دردی که سخت دامنگیرمان شده،دردی که هرچه بیشتر می شود نسبت به آن بی تفاوت تر می شویم، راستی انسان بی درد چگونه ا, ...ادامه مطلب

  • می خواهم نامه ای بنویسم به گذشته، اما نمی دانم از کجا و چگونه آغاز کنم؟!

  • می خواهم نامه بنویسم؛یک نامه ی بلند بالا به گذشته ام و به آن همه باورهایی که دیگر نیستند، می خواهم نامه بنویسم به آن همه باغ های سرسبز و پر میوه بهمن آباد که تنها نامی از آن ها باقی مانده، نامه بنویسم،به مردان و زنان دیروز زادگاهم که سفرهای صداقت شان پر بود از دسترنج خودشان، نامه بنویسم،به تنور و تن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها