بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «روز» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

درد سرهای با کلاس و امروزی بودن(1)

  • وقتی دَوَندگی جای زندگی را می گیرد...از وقتی مردم به دو دسته ی دهاتی و شهری و متمدن و بی تمدن و با کلاس و بی کلاس تقسیم شدند فاصله ی دل ها نیز روز بروز بیشتر شدبا فاصله و شکافِ طبقاتی و ظهور پدیده ی تکنولوژی صله ارحام و دید و بازدیدها و شب نشینی ها و نگاه های چهره به چهره نیز فراموش شدندوسایل ارتباطی که قرار بود دل ها را به هم نزدیک کند روز بروز در فاصله انداختن قلب ها طرحی نو در انداخت و به جدایی ها دامن زداز وقتی زرق و برق زندگی جایگزین ساده زیستی شد مردم هم گرفتار چشم و همچشمی شدنداز وقتی آپارتمان سازی باب شد چاه موال و مستراح های قدیم از گوشه ی حیاط ها به داخل آپارتمان منتقل شدند و به نام جدید توالت ارتقاء یافتند که خود حکایت دیگری استاز وقتی پایمان به آنسوی مرزها باز شد آشپزخانه ها مان هم رفته رفته شکل باز به خود گرفتند و اُپن شدند اپن که واژه غریبه است حتی به دورترین روستاها راه یافتمتجدد که شدیم انواع نان و نانوایی ماشینی وارد بازار شد در نتیجه بوی نان تازه از کوچه پس کوچه های روستا و شهر رخت بر بستبا آمدن تجدد و چشم و همچشمی غذا خوردن بر روی زمین و چهار زانو زدن و با دست غذا خوردن شد یک عمل دهاتی و قدیمیبا ظهور تکنولوژی گفتگوی پدر فرزندی و زن و شوهری و مادر دختری جای خود را به گوشی های همراه داد...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزی که رو به شهر و پشت به روستا کردم(1)

  • ما خواب بودیم که گفتن همه چی عوض شدهگفتن همه چیز در حال پیشرفته اگه اونایی که خواب هستن بیدار نشن و اونایی که نشسته اند بر نخیزند و اونایی که راه می روند ندوند نمی رسندگفتن پاشید که زمین و زمان پیشرفت کرده بدوید تا از قافله تمدن عقب نمانید از شما چه پنهان ما هم شال و کلاه کردیم و زدیم به جعده(جاده) و روستا رو ترک کردیمدویدیم و دویدیم راه ها را در نوردیدیم تا که به شهر رسیدیم پرسیدیم آیا ما که زودتر آمدیم متجدد هم شدیم؟ گفتن نه هنوز خیلی مونده یک مدت که در شهر بمانی شهری می شویهنوز خستگی در نکرده بودیم که از حال همسایه ها شان پرسیدم یکی با خنده گفت:اینجا از همسایه خبری نیستگفتم این همه خانه...گفت هیچکس دیگری رو نمیشناسه!گفتم حیاط این خونه کدوم طرفه؟گفتن آپارتمان ها حیاط ندارن، گفتم آپارتمان کی هست زنِ یا مرد؟همه بهم خندیدن!گفتم شرمنده،مستراحش...دو باره همه زدن زیر خنده که اولا" مستراح نه و دستشویی یا توالت،دومندش همین درِ کوچکِ بیخ گوش شما توالتِگفتم اینجا نزدیک نشیمن و سفره و غذاخوری ؟ همچنان به من می خندیدن که چرا افکار دهات رو در شهر مطرح می کنمسفره را با فاصله 20 سانت با محل ...گستردند گفتن اینجا چند نوع نان دارد که حق انتخاب با شماست از این حرف شان خوشحال شدم ولی وقتی نان را دیدم و خوردم باز یاد نان قلعه مان و روستایمان افتادم گفتم هر دو تا نان است اما این کجا و آن کجا؟با همان گویش دهاتیِ خودمان خیلی حرف ها و توصیه های مفید برایشان داشتم اما ترسیدم بگویند...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزی که رو به شهر و پشت به روستا کردم(2)

  • وقتی اقوام و همولایتی های شهری شده ام حسن و خوبی های شهر را بر می شمردند خواستم بگویم آن قدرها هم که فکر می کنید کلان شهر تعریف ندارد و شما نیز پیشرفت نکرده ایدخواستم بگویم بر خلاف تصور شما شهری ها ما روستائیان دایم در حال پیشرفت بوده و هستیم که با طیب خاطر و سعی وافر دسترنح خودمان را نوش جان می کنیمحتی برای تضمین سلامتی شان پیشنهادهایی داشتم ولی ترسیدم مطرح کنم چون می دانستم به دلیل دهاتی بودنم سخنم را نمی پذیرندمی خواستنم بگویم بندگان خدا از کوزه ی سفالی برای تصفیه ی آب استفاده کنید که هزار برابر بهتر است از اب های داخل پلاستیکِ زیان آور (معدنی)می خواستم بگویم به جای قرار دادن نان در سفره های پلاستیکِ سرطان زا برکت خدا را در سفره پارچه ای بگذارید.می خواستم بگویم نان را که داخل یخچال می گذارید تازگی اش را از دست می دهد و بیات می شود بهتر است به اندازه ی مصرف خریداری کنیدمی خواستم بگویم با چشم و همچشمی به دیگران زندگی را بر خودتان سخت نکنیدمی خواستم بگویم به جای این همه دوندگی کمی هم زندگی کنیدمی خواستم بگویم قبل از اینکه به دست دیگران نگاه کنید به داشته های خودتان فکر کنید و شاکر باشیدمی خواستم بگویم زندگی در شهر مزایا دارد ولی از هوای پاک و فضای آرام و محبت آمیز روستا بر خوردار نیست و بدتر اینکه ساکنان شهر نسبت به هم غریبه هستند و هیچ صمیمیتی بین آنان وجود نداردمی خواستم بگویم من در همین مدت کوتاهی که به شهر آمده ام شاهد رنج و امراض فراوان مردم بودم لطفا" مراقب باشید دچار بیماری افسردگی و اضطراب نشوید ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روز پدر بر پدران مبارک

  • ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️کشتی اسلام را لنگر علی استامت آزاده را رهبر علی استسیزده ماه رجب ماه خداستروز میلاد امام الاولیاستدر میان کعبه یک زیبا پسرشد به دنیا تا شود فخر بشردر چنین روز، مظهر صدها گهرپرتو حق گشت در او جلوه گرآسمان شیرین شد از شهد و شکرزانکه میلادش شده روز پدردر شب تاریک مهِ تابان پدرداروی هر درد را درمان پدرای پدر ای یار و همراهِ معینبهر فرزندان بر انگشتر نگینهست نام و یاد و راهت افتخاررحمت حق بر تو بادا بی شماربودی و هستی انیس و مونسمبی تو تنها و غریب و بی کسمرنج هایت گر یکایک بشمرمگویی انگشتم به دریا تر کنمچون ببینم قامتت همچون کمانوصف تو خارج شود از هر بیانخواستم گویم برایم گوهریدیدم از هر گوهری بالاتریهستی ام از هستی ات دارد نمودبی تو و نام تو بودن را چه سود؟عمر خود در پای عمرم سوختیتا به من راه و ادب آموختیراه را بودی برایم روشنامن مرید و تو امام و مقتداکاش بودی در کنارم ای پدرای شکوه و اقتدار و تاج سرآنچه هستم از تو دارم یادگاراعتبارت هست بهرم افتخاربازهم در حق قاسم کن دعاتا شوم از نفس شوم خود رهاگر ز من رنجیده خاطر گشته ایبر زبان آور مرا بخشیده ایروز میلاد علی آن تاج سربر شما بادا مبارک ای پدر☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️, ...ادامه مطلب

  • روز قیامت و حق الناس

  • یک شبی دیدم قیامت را به خوابروز محشر بود و من در پیچ و تاببا خودم گفتم نمازها خوانده امواجبِ حق را به جا آورده امزانکه خوردم لقمه از راه حلالدور خواهم بود از رنج و ملالنامه ی اعمال دادند دست راستهمچو دنیا گفتم از لطف خداستنامه را خواندم با شور و نشاطساده و آسان گذشتم از صراطدیگران بودند در افسوس و آهاز روی پل می فتادند قعر چاهمردمانی هم بدیدم نیک بختلیک بسیاری اسیر و تیره بخت دیگرانی هم چو من اندر سروراز غم رنج و محن بودند دور تا رسیدیم بر در باغ بهشتدیدم آنجا رویدادی بس شگفتبر در جنت شدم همچون اسیردر نگاه دیگران بودم شریرراه را بر من گرفتند مردمانتا که بستانند از من حق شانآن یکی گفتا که غیبت کرده امدیگری گفت آبرویش برده امیک کسی گفتا زدم بر او زیانوان یکی گفتا زدم زخم زبانیک زنی گفت تهمتت نا بود کردآبرویم برد و عمرم دود کردحق مظلومان گریبانم گرفتگویی آتش در نیستانم گرفتنامه ی اعمال پر شد از گناهروزه و ذکر و نمازم شد تباهکرده هایم را ستاندن این و آنمن شدم چون مفلس و بیچارگان* خویش را دیدم در آنجا احتباسبی اثر بود گریه ها و التماسمن که بودم اهل فردوس برینجایگاهم شد اسفل سا فلینکِشته هایم روی سنگ بود باد بُردهمچو گرگی گوسفندان را بخوردهر چه با ذکر و نمازم ساختمدر قمار حق خوری ها باختمقاسم از خواب گران بیدار شوترک مستی کن دمی هوشیار شوحضرت محمد محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:*مفلس در امت من کسی است که روز قيامت با انبوهی از کار نیک و حسنات و خیرات و نماز و روزه و زکات حاضر می شود ولی چون حق الناس به گردنش هست او را در آتشِ دوزخ می اندازند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قلم بنویس از دیروز و امروز

  • فلم بنویس دنیا گشته بی رحمزند همنوع بر همنوع خود زخمقلم بنویس از رنج جدایینویس از مردمان روستاییقلم بنویس ز روستاهای دیروزز رنج دوری و غم های امروزنویس از حال و احوالات رفتهز اخلاق و ز فرهنگ گذشتهقلم بنویس وفاداری کجا رفتصفا و مهر و خوبی ها چرا رفتنویس از سفره های با قناعتنویس از طبع بالا و مناعتز سر سبزیِ صحراهای دیروزز کم آبی و خشکسالیِ امروزقلم بنویس کو آن باغ و بستانکجا رفت آن همه برف زمستاننویس از نا سپاسی های نعمتکه نعمت را بَدَل کردیم به نقمتقلم بنویس چه شد رحم و مروتچه شد آن مهرورزی و محبتقلم بنویس دل ها شد زهم دورشده دل هایمان کندوی زنبورچرا دوری و تنهایی گزیدیمچرا گوییم زهم خیری ندیدیمشدن بیگانه با هم قوم و خویشانیکایک دور گشتند آشنایانقلم بنویس پسر بود با پدر یارچرا اکنون شده بهرِ پدر بارشدن راحت طلب از چه جوانانچرا از جمع می باشند گریزانقلم بنویس دختر بی وفا شدرَوِش و راهش از مادر جدا شدعمو و عمه و خاله و داییمیان هر کدام افتاد جداییبرادر بی خبر از حال خواهرو خواهر نیست دلسوز برادرقلم بنویس کجا رفت آدمیتکجا جوییم بگو رحم و حمیتقلم بنویس ز سنت های دیرینز آداب و رسوم خوب و شیریننویس از گفتگو و همنشینیو از رسم نکوی شب نشینیکجا رفت میهمانی های سادهچه شد همچشمی آمد و افادهدرون مجمعه بود چای خوشرنگپذیرایی همه یک جور و همرنگ نمی کرد هیچکس بر دیگری فخرهمه بودند گویی زیر یک چترکجا رفت جمع خوب خانوادهکجا رفت زندگی خوب و سادهنداشتیم سر کشی در کار مردمنخوردیم نان شهر جز نان گندمچرا اکنون به همدیگر عبوس اندچرا از عمر رفته در فُسوس اندچرا هر کس به فکر خویش باشدچرا دل ها پر از تشویش باشدکجا رفت سنتِ خوب و حسنهکه می دادند به هم قرض الحسنهچه خوش گفتند پیران دهاتیهمان گل های خوب, ...ادامه مطلب

  • حال و روز مساجد این روزها و سال 1357

  • به یاد روزهایی که گذشت

  • گاه گاهی دل هوای حال دیرین می کندیاد ایام و شب و حالاتِ شیرین می کندیاد روزهایی که بودیم در کنار دوستانیاد یارانی که بودند همچو گل دربوستانیاد بازی ها و دعواها و قهر و آشتییاد گرد و خاک و آب سالم و بهداشتییاد شب های زمستون و چغندرهای داغیاد زردک های سرد و یاد چایی های داغیاد بابا آب داد و یاد روستای سویزیاد دوستانی که هستند همچنان بهرم عزیزیاد حاضر گفتن اکبر که دایم خواب بودیاد اصغر که همیشه صبح ها بی تاب بودیاد شاگرد کلاس با قد کوتاه و زرنگیاد آداب و ادب و دوری از حرف جفنگیاد بادا شب نشینی های یک شب در میانیاد بادا اوسنه و قصه گوی خوش بیانیاد خنده گریه های روز اول در کلاسیاد بادا یقه ی سفید و بهداشت لباسیاد بادا گفتگوی مردمان روستایاد بادا جمع شان جمع بود بین کوچه هایاد بادا خنده هایی که غم از دل می زدودیادِ روزهایی به خیر که حزن و اندوهی نبودیاد روزهایی که هر کس داشت تاجی بر سرشپشت و پشتیبان پدر بود و مربی مادرشعمه و خاله عمو بودند همه دلسوز اومادر و خواهر همیشه بوده اند پاسوز اویاد بادا سفره های ساده ی تحویل سالو دعای والدین آن گوهران بی مثالیادم آمد از تنورچه و تنور و بوی ناناز صمیم قلب باید گفت درود بر مادرانبچه آور، بچه پرور، زنِ خانه مردِ صحراخانمِ بی ادعا، قانع ولی قلبش چو دریایاد روزی که درون خانه ها آرام بودپشتِ بامِ خانه ها کاهگل نه ایزوگام بودیاد بادا گریه ها و خنده های بی دلیلآنهمه محبوب بودن نزد فامیل اصیلدل مرا با دوره های کودکی پیوند دادماهیِ افتاده را با آبِ بحر افرند دادبازهم دلتنگ یاران قدیمی می شومعاشق دیدار دوستان صمیمی می شومکاش می خواندیم دو باره درس بابا آب دادنان پزِ آن دوره مادر بود مادر نان داداین سفر گرچه خیالی بود دیدار تازه شدقلب قاسم از چنی, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(1)

  • شمر در کوفه بر طبل جنگ می کوبد!اوضاع و احوال کربلا با ورود لشکر عظیم پسر سعد آنهم در برابر لشکر محدود امام علیه السلام هر لحظه ملتهب تر می شود امیران لشکر عبیدالله هر کدام می خواهند گوی سبقت را در نا جوانمردی از دیگری بربایند پیک ها نیز مدام بین کوفه و کربلا و شام در حرکت اند و اوضاع را گزارش می کنند ابن سعد می خواهد عبیدالله را از جنگ منصرف کند با این رویکرد قاصدی را نزد امام(علیه السلام) فرستادفرستاده عمر سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت.فرستاده عمر عین فرمایش امام علیه السلام را تقدیم عمر کرد ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساندعبیدالله به فکر فرو می رود اما مگر امثال شمر می گذارند عبیدالله به غیر از جنگ هم فکر کند؟عبیدالله در پاسخ نامه پسر سعد نوشت:از حسین بن على(علیه السلام) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست»عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد.امام(علیه السلام) فرمود:من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(2)

  • آیا در کربلا بین لشکر ابن زیاد کسی نبود که حقانیت امام حسین علیه السلام را تصدیق کند؟پاسخ؛فراوان بودند اما...ار گفتگوی امام علیه السلام و عمر سعد در عصر تاسوعا چنین بر می آید که حتی عمر سعد هم به حقانیت امام(ع) پی برده بود و منطق حضرت را قبول و تصدیق می کرد تنها عذرش ترس از بی رحمى و قساوت یزیدیان بود که بهانه ای بیش نبود! زیرا بر خلاف آنچه پسر سعد از ترس واکنش عبیدالله در برابر مخالفتش با جنگ و پیوستن به حسین(ع) می گفت دنیا خواهی و حب نام و نان و مقام او را به بد عاقبتی و نکبت کشاند.اسناد می گویند:عبیدالله که از توانایی‌های عمر بن سعد در مبارزات و جنگ‌ها باخبر بود و وی را در میان هواداران بنی‌امیه، مناسب نبرد با امام حسین علیه‌السلام می‌دید، به وی پیشنهاد فرماندهی سپاه رزمی خویش بر ضد امام حسین علیه‌السلام را داد و تنفیذ حکومت ری را مشروط به پایان بخشیدن ماجرای قیام امام حسین علیه‌السلام نمود.عمر بن سعد در آغاز برای پذیرش این أمر مهم از خود تردید و دو دلی نشان داد، ولی در برابر تطمیع‌های شیطانی عبیدالله تسلیم شد و پیشنهادش را پذیرفت و فرماندهی سپاه یزید بن معاویه را بر ضد امام حسین علیه‌السلام بر عهده گرفتعبیدالله پسر سعد را تهدید نکرد بلکه تطمیع کرد و این روش جواب داد تا جایی که وقتی امام علیه السلام در پایان مذاکره ی بی نتیجه ی عصرگاه تاسوعا رو به پسر سعد فرمود: امیدوارم که از گندم عراق نخورى ابن سعد گستاخانه و به استهزا گفت: جو عراق مرا کافى است و چنین شد که روز عاشورا رو به لشکر تحت فرمانش فریاد بر آورد؛بروید به عبیدالله خبر دهید ابن سعد نخستین کسی بود که نخستین تیر را به سوی حسین بن علی پرتاب کرد! لعنت الله... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزهای پر التهابِ کربلا(4)

  • وقتی لقمه های حرام مانع شنیدن صدای حق می شود!روزهای پر التهاب برای خاندان اهل بیت علیه السلام از پی هم می آیند و می روند کودکان دمی از بزرگترها جدا نمی شوند در این میان نقش کوه صبر و متانت و تقوا حضرت زینب کبری(س) در آرامش دادن به کودکان و زنان حرم بی بدیل است لشکر از همه سو به کربلا سرازیر شده است با این که جنگ حتمی به نظر می رسد ولی امام (علیه السلام) در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هیچ کس فردا ، ادّعاى بى اطّلاعى نکند اما افسوس که گوش شنوایی برای شنیدنِ حرف حق نیست خوارزمی می گوید: روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه كاملا آماده گردیدند و پرچمهاى لشكر عمر سعد بر افراشته شد و صداى طبل و شيپور آنان در بيابان كربلا طنين افكن گرديد، لشکر به طرف خيمه هاى حسين بن على حركت كرد و خيمه ها را احاطه نمودند، حسين بن على علیه السلام از ميان خيمه و از داخل لشكر خويش بيرون آمد در برابر صفوف لشكر دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان او گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان سر و صدا و هلهله و شادی مى كردند حضرت (بی ادبی و بی نزاکتی آنان را نادیده گرفت) و با اين جملات،(فریب خوردگان و دنیا طلبان)را به آرامش و سكوت دعوت فرمود:واى بر شما! چرا گوش فرا نمى ندهيد تا گفتاری كه شما را به رشد و سعادت می رساند بشنويد، هر كس از من پيروى كند،خوشبخت و هر كس عصيان و سر کشی و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است آرى در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده و در اثر غذاها و لقمه هاى غير حلال كه شكمهاى شما از آنها انباشته شده خدا بر دلهاى شما اين چنين مهر زده است .واى بر شما! چرا آرام نمى شويد؟! چرا گوش فرا نمى دهيد؟! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دل نوشته ای برای امروز نه فردا!

  • پاییز سال جاری را به تاریخ سپردیم و تولدمان را که هر روز در بی خبری مان شکل می گیرد به خودمان تبریک می گوییم و یاد زنده ها و عزیزان سفر کرده را گرامی می داریمجمعه روز دلگیر و دلگیری نیستجمعه روز دل دادن و دل سپردن استو اگر احساس دلتنگی داشته باشیم بی شک، دل مان در گرو چیزی است که باید برای بدست آوردنش تلاش و دعا کنیم.روز جمعه باید غم را به باد سپرد و غصه ها را نا چیز شمردروز جمعه روز رهایی است باید از خود رها شد و برای در بند های برزخی دعا کردرها می شویم از تفکر و تعلقاتی که جز در بند شدن و اسیر کردن مان سودی ندارندجمعه روز گشودن پنجره دل به سوی بی کران و بی کرانه هاست روز تقدیم لبخند و گرفتن هدیه ی تبسمِ رضایتمندی از خود و دیگران استامروز روز نشاندنِ گل لبخند بر لب های یک بیمار دردمند و روز رضایت دادن و بخشیدن و بخشیده شدن است کسی که در این سرا نبخشد نمی تواند انتظار بخشیده شدن در آن سرا را داشته باشدمرور خاطرارت گذشته مرا می برَد به سال های با هم بودن روزهایی که دیدارها طعم خاصی داشت مانند زیارت بزرگترها،دیدار با بیماران و زیارت اهل قبور که هر بخش از دیدار ها تأثیر ی شگرف در شادابی و زندگی روز مرمان داشتروستا نشینان زیارت اهل قبور را در صدر برنامه های خود داشتند و هنوز هم مانند خیلی از نقاط کشورمان در شب و روز جمعه گورستان را با حضورشان و با تقدیم هدایای معنوی به اموات شان تبدیل به نورستان می کنندهمه ی مردم هدیه دادن و هدیه گرفتن را دوست دارند ولی گاه پیچ و خم های جاده ی زندگی چنان ما را به غفلت وا میدارد که هدیه دادن به رفتگان مان را از یاد می بریم و در واقع خود را از رضایتمندی و دعای خیرشان محروم می کنیم.نخستین جمعه زمستانی تان به خیر و نیکی بادجهت شادی روح همه ی مسا, ...ادامه مطلب

  • به بهانه 16 آذر روز دانشجو

  • سلام بر دانشجو و روز دانشجوتاریخ را که ورق می زنیم به روز 16 آذر 1332 می رسیم روزی که یک مهمان نا خوانده و اجنبی بنام ریچارد نیکسون معاون رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا (حدود 4 ماه پس از کودتای ننگین 28 مرداد) وارد دانشگاه می شود و با کمال وقاحت از روی خون سه دانشجو (مصطفی بزرگ‌نیا و احمد قندچی و مهدی شریعت‌رضوی) رد می شود و با این عمل ننگین، نوکر بی اختیارش مهمان نوازی را به کمال می رساندآن روز در حالی که سازمان های حقوق بشر و مدافعان آزادی در خواب مستانه بودند و دیدبان ها دیده هاشان کور شده بود دانشجویان بی سلاح ما را به خاک و خون کشیدند تا داغ ننگ برای همیشه بر پیشانی کریه استکبار به یادگار بماندگر چه در آن روز شوم سه دانشجوی عزیز ما قربانی گام های شوم نیکسون شدند اما نام دانشجو و روز 16 آذر برای همیشه بر سردر شکوه و اقتدار کشور حک و ماندگار شد بدیهی است جبهه استکبار همه دستگاه هایش را به کار گرفته و می گیرد تا تاریخ را آنگونه که می خواهد بخواند و تفسیر کند غافل از این که دانشجویان بیدارند و نشان داده اند در بزنگاه ها عقل شان بر احساس شان غلبه می کند و شعار و راه و هدف شان مبارزه با استکبار استدانشجوی خدا جو و عدالتخواهی که برای کسب علم و دانش و با هدف فردایی بهتر وارد دانشگاه شده نمی تواند تابع احساسات و تبلیغات اهریمنانه صدای بیگانه باشددانشجو با اینکه اعتراض و عدالت طلبی را حق طبیعی خود می داند تحت تأثیر شعارهای حاشیه ای قرار نمی گیرددانشجویی که آمده تا جهل را بزداید و خود و نسل آینده را به سر منزل سعادت برساند و از ویرانه ها آبادنی به بار آرد و چرخ صنعت کشور را با دستان قدرتمند خود به حرکت در آورد شعارش را و شعورش را در جهت خدمت به مردمان کشورش به کار می گیرد نه بی, ...ادامه مطلب

  • آنکه شب بار کند روز به مقصد برسد(2)

  • روز، روشنی بخش است و شب آرامش بخشیکی از ویژگی های شب سکوت و آرامش و شنیدن صداهایی است که در روز قادر به شنیدنشان نیستیماتفاق هایی که در شب رخ داده در روز اتفاق نیفتاده است مانند شب قدر که در چنین شبی قرآن و خیرات و برکات نازل شده و عبادت و احياي آن معادل بيش از هزار ماه است.همچنین رحمت خاص خدا شامل حال بندگان مي‏ شود و فرشتگان و روح در آن شب نازل مي‏گردند ولی این ها نمی تواند دلیلِ برتری شب بر روز  و یا روز بر شب باشد که هر  شب و روز، آیات و نشانه های الهی هستند اما اکنون می خواهیم مسافر باشیم تا از دل شبِ تاریک و ظلمانی خودمان را به نور و روشنایی برسانیم  چرا که شنیده ایم هرکه شب بار کند روز به مقصد برسدمسافر باید مقصد شناس باشد و هدفش را بشناسد و قبل از حرکت مقدمات سفر را نیز آماده کندمسافری که می خواهد شب بار کند باید پیش از حرکت، راه را از رهنما جویا شودمسافری که مقصد نداند و راهنما نداشته باشد و باری به هر جهت برود راه را گم کرده و سرگردان می شودهر راهی راهنمایی دارد در جاده ها تابلو هایی را می بینید که بر روی آن ها یا علائم هشدار نصب شده و یا مکان ها و شهرها را به شما معرفی می کندآری چنین است آنکه شب بار کند روز به مقصد می رسد ولی شرط خوب و راحت رسیدن سبکبار بودن استگرچه روز، تابان و روشن است و  انسان  در روز برای به دست آوردن روزی تلاش و کوشش می کنداما بر هم زدنِ آسایش جسم،برای رسیدن به مقصدِ جان و آرامشِ ناب دگر استگرکه خواهی روز آقایی کنیشب گدایی از خدا باید کنی...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آنکه شب بار کند روز به مقصد برسد(3)

  • یا رب دل پاک و جان آگاهم دهاستاد فرمود: شب هنگاه بر خیز و تاریکی شب را بشکن و عزم سفر کنبرای رسیدن به مقصد باید بار مزاحم و بی مصرف و بد مصرف را دور بریزی آنکه  سکبار است سبک بال می شودوای به حال کسی که بار دیگران را نیز بر دوش کشد او چگونه می تواند از جاده های پر پیچ و خم و صعب البور و  وحشتناک گذر کند؟بارهای زائد و مزاحمی که سال ها بر دوش می کشیدم سفر را بر من سخت و اوقاتم را تلخ کرد استاد پیش از این فرموده بود راه باریک و سخت است و در مقصد چیزی یافت نمی کنم جز آن چیزهایی که پیش از رفتن فرستاده باشم آنجا کویر و ظلمات است اگر شمعی نفرستی در تاریکیِ مطلق سر گردان و حیران خواهی ماندآنجا نه خوردنی و آشامیدنی وجود دارد و نه هیچ سایبانی،هر کس باید پیش از رفتن نهالی بکارد و مدام نهالش را آبیاری کند تا در روز موعود درخت تناوری  را شاهد باشدکسی که می خواهد از نعمات مقصد بهره مند شود باید از پیش هرچه را دوست دارد ارسال کندبرای کاستن از بارهایی که سال ها سد راهت شده اند باید سحر را درک کنی و چه خوب گفته اند: هرکس سحر ندارد از خود خبر نداردمسافر شب اطمینان دارد دیر یا زود به روشنایی می رسدروز برای درخشش خورشید و بر آمدنِ گیاهان و جنب و جوش و فعالیت و دیدنی هایی است که پرده ی سیاه شب مانع دیدنشان می شوند و شب هنگام، فرصت مناسبی است پرای رسیدن به آرامش و تفکر و سیر الی اللهکسی که مدام  در دل شب، مشتاقانه و عاشقانه برای رسیدن به روشنایی پرده ی سیاه تاریکی  را کنار بزند بی تردید به روشنایی می رسد.یا رب دل پاک و جان آگاهم دهآه شب و گریه سحرگاهم دهادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها