سال ها تصور می کردم؛«دو دوتا می شود شش تا»

ساخت وبلاگ

کم مانده بود آسمان و پرتو ماه و خورشید و رقص ستارگان را عامل ناکامی هایم بدانم.

جز خودم که گل بی عیب بودم همه ی عالم و آدم را مقصر می دانستم.

ناراستی و کژی هایم  را گردن رفیق بد می انداختم.

دلیل تنبلی و کار نکردن و اتلاف عمر را شرایط نابرابری کار در جامعه می دانستم.

گوشه نشینی و اهل معاشرت نبودنم را به روشنفکری خودم و درکِ ضعیف و بی فرهنگیِ دیگران نسبت می دادم!

بد بینی و بد دیدن و بد دانستن دیگران مانع نگاه واقعی ام شده بود.

در اتفاق هایی که برایم رخ می داد خودم بی گناه بودم  و این و آن مقصر بودند.

روزی  در خلوت خویش به اصطلاح کلاهم را قاضی و گردوهایم را شماره کردم.

حساب و کتابم نمی خواند.

 تا این که روزی گذرم به کلبه ی صحرایی عمو علی پیر روشن ضمیر ولایت مان افتاد شرح حال گفتم و  او بشنید.

حکیم و مرشد آگاه سر تکان داد و گفت: تو یک دشمن داری و آن هم خودت هستی! تا عذر دشمنِ درونت را نخوانی و او را نرانی همین آش است و همین کاسه!

 با کدام محاسبه  دو دوتا  می شود شش تا؟

چطور می توانی اندیشه ی دیگران  و سلائق همنوعان و خوبی های جامعه و صلح ،دوستی،آشتی،همدلی،برادری،برابری،کائنات،خالق،مخلوق، هستی و رابطه ها را نادیده بگیری؟

مگر می شود هر کس خودش را معیار و میزان همه چیز قرار دهد و از همه بخواهد خود و ارزش هایشان را با او سنجش کنند؟

سخن استاد، آب سرد بود بر آتش درونم با آن آب چشمانم را شستم عینکم را نیز عوض کردم . خوشبختانه دنیا و آدم هایش را دوست و زیبا می بینم.

 و  در حساب و کتابم  دو دو تا می شود چهارتا. نه شش تا...

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 210 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:16