موبایل اَمَ هَمَر از هم سِوا کِر

ساخت وبلاگ

دِیشینَه دِ بِلخَنَه، خُردی و بزرگ  دورِ هَم  نِشیستَه  بی یِم اَمبا هیچکِه وَخود هَم یَک کُلومِه اَختِلاط و صحبت نَنکِر

پِریشو هِم که رَفتِم بِه خَنِه عَمی رُجُبعلی اوناهِم هَر کُدومشا یَک چیزه مِثلِ لَخِه کُش ودَستِشا گِفتَه بی یِن هَمور نِگا مِکِردِن

مَ گُفتُم؛ اَچی هیشکِه وَخود هَم اختلاط و صُحبَت نَمِنَه مَگِر باهَمدِگَه دِغَرِه؟

نَوَیَم گُف: مَ درم بَزی مُنُم،محسن دَرَه عکس مِفرِستَه،بابام از تِرسِ مامان رِفتَه بِه او وُتاقِ دِگَه نَندَنُم به کی پیام مته،مادرم پشت کامپیوتر سِر گَرمِه،هیچکِه دِخَنِه ما بیکار نیس بابا بُزُرگ، اینا هم که دست ماس لَخِه کُش نیس، گوشی موبایله!

گفتم؛موبایل چیش هَس؟یَعَنُم چِه فِدَه دَرَه؟

گف؛ اینم مثل همون گوشی تلفن قدیمه.

گُفتُم؛ بابا جان!چِه جور تلفن اِستَه که نِه سیم دَرَه، نِه سُلاخِ جا دِهَن دره؟

گفتُم؛ ایی حُکما" یَک چیزِ دِگَس!
نِوَ یَم گُف:اینا جِدیدِه وُ مال ایی دوره زَمَنَس وخِیلِم خُب و عالیستَه.

گفتم؛بابا جان!کُجِش خُب و عالیس؟

ایی که بِجای نِگا کِردَن بِه هَم بِه یَک تِکِه اَهِن و حَلَب نِگاه مِنِه

 ایکِه حرفِ هَمدِگَره، بَ وَر نَمِنِه و حَرفِ یَک غِیررِ بَ وَر مِنِه

ایکِه  بِجایِ خِبَر دِشتَن از حالُ رِزِ هم، خِبَر از هیشکِه نَدَرِه

ایی که  بجای رِفتَن به شُو نِشینی و خَنِه فامیلا،با گوشی مِنشینِه و خِلوَت مِنِه

وُ بجای دعاسُلوم کِه هَمَر دِکَغَذ مِکِردِم سِه  کُلومِه مِنویسِه!

به نوه یم گفتم: نِه بابا جان!اینا که تَ زه  به بازار اَمیَه، بِ رِ خودتُ بَشَه مَ همو شونِشینی و کُتُب خوندَن وُ دُعا سُلوم نِویشتَن و صُحبِت کِردَن با هَمدِگَه و...خیله چیزای قدیم رِ با ملیون ملیون چیزایِ که هَمَر از هم دور مِنَه عَوَض نَمُنُم...

تِ هِم مُتُجِه باش از خودت دور نَروی خاب بابا جان؟

ادامه دره

********

بر گردان یا ترجمه؛

************

دیشب در بالاخانه(طبقه بالا)همه دور هم نشسته بودیم اما هیچکس حتی یک کلمه هم باهمدیگه حرف نمی زدند.

پریشب هم که رفتیم خونه عمو رجبعلی،اونا هم هر کدومشون یه چیزی مثل لنگ کفش دستشون گرفته بودن و به همون نگاه می کردن.

من پرسیدم چرا هیچکس حرف نمی زنه مگه باهمدیگه قهرید؟

نوه ام گفت: من دارم بازی می کنم،محسن داره عکس میفرسته،بابام از ترس مامانم رفته به اون یکی اتاق نمی دونم برای کی داره پیام میده و میگره،مامانم پشت کامپیوتر سرش گرمه، هیچکس تو خونه ما بی کار نیست بابا بزرگ!اینا هم که دستمون گرفتیم لنگ کفش نیست گوشیِ موبایله

گفتم: موبایل چی هست یعنی چه فایده ای داره؟

گفت؛ اینم مثل همون گوشی تلفن قدیمه.

گفتم؛بابا جان! این چه جور تلفنی است که نه سیم داره و نه سوراخ جای دهن داره؟

گفتم؛ حتما" این یه چیز دیگه است.

نوه ام گفت: اینا جدیده و مال این دوره و زمونه است و خیلی هم خوب و عالیه.

گفتم:بابا جان! کجاش خوب و عالیست؟

این که بجای نگاه کردن به همدیگه به یک تیکه آهن نگاه می کنید.

اینکه حرف همدیگه رو باور نمی کنین و حرف یک غریبه رو باور می کنید

اینکه به جای با خبر شدن از حال و روز همدیگه خبر از هیچکس ندارید.

اینکه  به جای رفتن به شب نشینی و خونه فامیل ها با گوشی همراهتون می نشینید و خلوت می کنید؟

و به جای نامه نوشتن که همه رو در «کاغذ نامه» یاد می کردیم سه کلمه می نویسید؟

به نوه ام گفتم؛نه بابا جان!اینا که تازه به بازار اومده برای خودتون باشه من همون شب نشینی و کتاب خوندن و نامه نوشتن و صحبت کردن با همدیگه و خیلی چیزهای قدیم رو با میلیون میلیون چیزهایی که همه رو از هم دور میکنه عوض نمی کنم. تو هم مواظب باش از خودت دور نشی خاب بابا جان؟

ادامه داره

 

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 226 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:16