روزی که خاله جان را با خودمان به سالنِ ترحیم کبله جعفر بردیم!(7)

ساخت وبلاگ

خاله جان:صد رحمت به رسم و رسومات دهات خودمان...

خاله جانِ ما معتقد بود این همه گل های گران قیمت و آگهی های تسلیت و غذاهای متنوع و پذیرایی همراه با تشریفاتِ خاص، چیزی جز اسراف نیست و گِرِهی از مشکلاتِ آخرتِ مرحوم کبله جعفر باز نمی کند حتی چندین بار بدون رودربایستی و با صراحت، عدم ثواب اخرویِ اینگونه ریخت و پاش ها را به رخ فرزندانِ مرحوم کشید.

 خاله جانِ ما،که نتوانسته بود همراه با سرعت تکنولوژی بروز و امروزی شود از مسابقه ی چشم و همچشمی و فخر فروشی های همولایتی های شهری شده شگفت زده می شد و می گفت:باز هم صد رحمت به دهات خودمان...

خاله جان ما که سنت محلی و روستایی خودش را هزاران بار بهتر از شهر می دانست طبیعی بود که نسبت به آدابِ سالنِ ترحیم بیگانه باشد از این رو خبر نداشت در سالنِ ترحیم، فاتحه خواندن و تلاوت قرآن به شکل مسجد مرسوم نیست با این حال،یکی دوبار با صدای بلند خانم ها را دعوت به سکوت و خواندنِ فاتحه کرد.

عاطفه دختر مرحوم کبله جعفر  خیالش از خانوم های بروز شده و امروزی و با کلاس راحت بود ولی همچنان مراقب و دلواپسِ خاله و زن های قدیمی و دهاتیِ سالن بود تا خدای نکرده با لهجه روستایی و رفتار سنتی شأن مجلس را خدشه دار نکنند!

 ولی خاله جان، بی توجه به تذکر عاطفه خانوم گفت؛عاطفه جان!هنوز کفن خدا باباتون خشک نشده شما جشن عروسی گرفتید؟چرا مسجد نرفتید تا مردم برای خدابیامرز  فاتحه و قرآن بخوانند و روضه گوش کنند؟من هنوز نمی دانم چرا شماها سیاه پوشیدید کسی سیاه می پوشد که عزادار باشد شماها که پدرتان را بردید دفن کردید از آن طرف عروسی گرفتید...

من دهانم را بردم نزدیک گوش خاله جان گفتم؛خاله جان!اینجا مجلس عروسی نیست محل اصلیِ مراسمِ ترحیمِ مرحوم کبله جعفر است فرزندان خدا بیامرز به جای مسجد مراسم را  اینجا گرفته اند که آبرومندانه تر و با کلاس تر باشد!

 خاله جان!بنده خداها کلی هم خرج کرده ند!

این را که گفتم گریه خاله جان شدیدتر شد گفتم دیگه چی شده خاله؟

گفت؛مگر  دوماه پیش مراسم عروسی پسر مشدی اسدالله  همین جا نبود؟...

ادامه دارد

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 22:02