روزی که خاله جان را با خودمان به سالنِ ترحیم کبله جعفر بردیم!(5)

ساخت وبلاگ

غریبه ها تاج سر،خودی ها پُر دردِ سر

بیشترِ مهمانانِ سالنِ ترحیم ، منتخب و امروزی بودندمشکلِ اصلیِ فرزندانِ مرحوم ، نه غریبه ها بلکه بخشی از دور و بری های خودشان بودند که چون ریشه ی روستایی داشتند از لاکچری بودن و بروز شدن و کروات زدن و شیک و پیک بودن، چیزی نمی دانستند.

مشدی غلامرضا و حسنعلی و ...برای پسران مرحوم و خاله جان ما و زینب مندلی و... برای عاطفه خانوم دختر خدابیامرز دردسر ساز شده بودند خاله جان ما که نمی خواست باور کند این مراسم با مراسم مشدی ابراهیم که در مسجد برگزار شد خیلی تفاوت دارد مدام مقایسه می کرد!

وقتی دیدم خاله جان ما خیلی بی تابی می کند توجهش را به تاج گلِ بسیار بزرگ و زیبا و گران قیمتی جلب کردم که پسران کبله جعفر برای مراسم پدرشان آورده بودند ولی شوربختانه اشتباه کردم زیرا با دیدنِ آن همه گل های زیبا و بزرگ، گریه خاله کم که نشد بیشتر هم  شد گفتم خاله جان گل ها را آورده اند تا مراسم با شکوه بیشتری بر گزار شود!

خاله جان با بغض، مانع ادامه حرفم شد و گفت: با شکوه چه معنی دارد؟یعنی کبله جعفر منتظر این همه ریخت و پاش های بی فایده است؟خب این کارها را  وقتی زنده بود انجام می دادند...

خوش بختانه با میرزا موسی معروف به شیخ موسی هم میز و همکلام بودیم ایشان در جواب خاله جان ما گفتند:خاله گلنسا! یک کلام به صد کلام، در آموزه ها دینی ما ولیمه دادن برای مجلسِ ترحیم حتی مستحب هم شمرده نشده و هیچ ثوابی هم ندارد این ها همه اش بدعت و چشم و همچشمی و تظاهر و تفاخر است اگر راست می گویند تا پدر و مادرشان سالم و زنده هستند به آن ها محبت و خدمت کنند تا سختی معاش را کمتر احساس کنند...

خاله گلنسا! بگو امان از چشم و همچشمی که حتی بعد از مرگ هم ما را رها نمی کند... 

ادامه دارد

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 234 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 22:02