روزی که خاله جان را با خودمان به سالنِ ترحیم کبله جعفر بردیم!(4)

ساخت وبلاگ

به روز نبودنِ برخی از دعوت شدگان به سالن ترحیم...

شوربختانه برخی از  فامیل ها و اقوام دور و نزدیک و همسن و سال های مرحوم کبله جعفر که فرهنگ روستایی داشتند آداب حضور در سالنِ مجلل با غذاهای متنوع و فضای عاری از گریه و شیون را نمی دانستند و این عدم شناخت باعث سر شکستگی بازماندگان می شد؟!

شاید باورش کمی سخت باشد ولی فرزندان با وفای مرحوم، 6  ماه قبل از مرگ پدرشان، یعنی از همان روز اول که دکترها  به فرزندان دلسوخته خدا بیامرز گفته بودند پدرشان  6 ماه بیشتر زنده نمی ماند برای رزرو و ذخیره ی این سالنِ آبرومندانه دست به کار شدند تا آبروی خود و عزیز سفر کرده و بستگان و وابستگان را به خوبی حفظ کرده باشند که خوشبختانه همین اتفاق افتاد!

همه ی زحمت ها و هزینه های صاحبان عزا یک طرف و  بردنِ خاله جانمان  به سالن ترحیم یک طرف..

خاله جان به تصور این که مجلس ترحیم مرحوم کبله جعفر در محل برگزار می شود از من خواست قبل از رفتن به مسجد به حرمتِ فامیلی و همسایگی (به رسم قدیم) یک سر به خانه عزا برویم... به خاله جان گفتم این رسم و رسومات مُرده،فرزندانِ مرحوم، مراسم پدرشان را در مکانِ دیگری بر گزار کرده اند.

وقتی داخل خودرو  نشستیم خاله جان ما شروع به زمزمه شعرهای محلی کرد تا به خیال خودش ،در جمع زنانِ حاضر در مسجد شعر بخواند و بگرید و بگریاند کسی به خاله جان نگفته بود مجلس ترحیم در سالن بر گزار می شود و سالن هم جای غم و  ماتم و عزا  و  شیون نیست آنجا جای دیدنِ بعضی از دوستان و آشنایانِ گلچین شده و  شناخته شده است و جنبه عمومی ندارد!

خاله جان ما هرگز برای شرکت در مراسم عزا به سالن یا تالار نرفته بود و آداب آنجا را هم نمی داست به همین دلیل وقتی وارد سالن یا همان تالار شدیم  تا چشمش به صاحبان عزا افتاد گریه را شروع کرد عاطفه خانم دختر مرحوم کبله جعفر که زودتر از دیگران، به روز و امروزی شده بود جلوی دهان خاله جان ما را گرفت و گفت:مادرجان! گریه نکن ما اینجا آبرو داریم!...

ادامه دارد

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 22:02