زندگی ذلت بار آمران و قاتلان امام حسین(ع)(8)

ساخت وبلاگ

«عمر سعد یکی دیگر از چهره های منفور کربلا»

پسر سعد با فاش کردن راز وصیت مسلم  بن عقیل(ع) گمان می کرد می توانداز دام ابن زیاد جان به در بَرَد و با این خوش خدمتی به آرزوی دیرینه اش برسد ولی عبیدالله بن زیاد که از طمع و  ولع عمر آگاه است می گوید؛ حسین  قصد ورود به کوفه را داشته حر بن یزید ریاحی مانع آمدنش شده و بالاجبار او و همراهانش را به سر زمین کربلا برده، اما کافی نیست. از آنجا که ممکن است هر لحظه مردم با خبر شوند و از بلاد دور و نزدیک به یاری حسین بشتابند تو باید همراه با سپاهیان تحت امرت به کربلا رفته از حسین برای من بیعت بگیری،

ابن سعد که انتظار چنین فرمانی  را از جانب ابن زیاد نداشت با شگفتی پرسید؛ من به کربلا بروم؟

بله پسر سعدتو باید بروی کربلا...

امیر! مرا از رفتن به کربلا معاف دار

عبیدالله؛ تو پسر سعد بن ابی وقاص هستی پدرت سعد جنگجو و تیر انداز و...

ولی امیر،

عبیدالله سخن عمر سعد را ناتمام می گذارد و می گوید: حکم امارت ری را بده  زیرا امارت ری در گرو  رفتن به کربلاست!

عمر سعد گرفتارجدال درونی و  مانده بر سر دو راهی باید یکی از این دو را بپذیرد رفتن به کربلا و  ایستادن در مقابل فرزند فاطمه(س) یا  حکم امارت ری، اما این انتخاب چندان هم سهل نیست به خصوص که عمرِ دنیا طلب و طماع حکم امارت را در دست دارد.

آتش طمع و وسوسه ی ملک روی لحظه ای پسر سعد را رها نمی کند  با خود می گوید؛ای کاش ابن زیاد را نمی دیدم کاش برای بر کناری زمامدار کوفه به یزید نامه نمی نوشتم کاش کاش کاش

سرانجام عمرسعد در مقابل اضطراب و جدال درون و بین دنیا و آخرت دنیا را بر گزید او با محاسبه ی دنیایی خود و به قصد بیعت گرفتن از امام حسین علیه السلام برای رفتن به کربلا اعلام آمادگی کرد  از نامه ها و پیک هایی که از کربلا برای ابن زیاد می فرستاد پیداست وی(بر خلاف شمر) قصد مصالحه دارد به همین دلیل تا قبل از ورود شمر به کربلا هر گز گمان نمی کرد کار به جنگ بکشد...

ادامه دارد

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 208 تاريخ : جمعه 21 شهريور 1399 ساعت: 21:56