تلنگری برای بیدار شدن

ساخت وبلاگ

ز یک بیدار دل صدمرده دل بیدار می گردد

که عالم را دهد خورشید عالمتاب بیداری

لحظه ها با شتاب می گذرند گویی حرکتِ زمان با پلک های چشمانم هماهنگ شده است.

قلبم تلمبه خانه ی است که بدون دخالتِ من وظیفه ی خون رسانی را انجام می دهد.

شتاب زمان را نمی توانم اندازه کنم او همچنان می دَود و رَد پایش را در چهره و رخسارم به جا می گذارد و بی توقف می رود

در حالی که من همچنان درخواب غفلت، گیج و مبهوتم آینه مرا به تماشای خودِ خودم وا می دارد جدای از این چروک های رخسارم یا همان ردِ پای زمان با من سخن ها دارند شوربختانه در هیاهوی روزگار، راهم و جایم را گم کرده ام تردیدی نیست گم کرده راه به جای جهلِ خویش دیگران را در گم شدنش سهیم و شریک می داند

کسی که خودش را به خواب زده باشد زیان های بیشماری را بر خود تحمیل کرده و اگر خوابش طولانی و فکرش غیر فعال باشد وا مصیبتا.

آینه گاه از روی دلسوزی مرا خود بین می کند و گویی می خواهد بگوید: سر بر گردان و به تماشای راه طی شده ات بنشین و با تفکر به چراهایی که هر روز تو را درگیر خود می کنند پاسخ ده؛از کجا آمده ای و کجا هستی و چرا هستی و به کجا می روی و آنانکه بودند کجا رفتند و چرا نیستند؟

چقدر می خوابی؟ مگر نمی گفتی خواب بر عاشقان حرام بود/ خواب آنکس کند که خام بوَد؟

اینجا جای خواب و ماندن نیست وقت رفتن و هجرت است، هجرت از کجا؟ هجرت از خود....حتی زمان سکوت هم نیست که وقت گفتن است،مگر نه این که سکوت بیجا چون سخن بجا نا صواب است؟ و مگر نه این که خواب غفلت...

بیدار شو بر خیز

عمر تو بگذشته از پنجاه سال؟ یا بودی در خواب یا در قیل و قال!

بر خیز که قافله ی عمر و قافله یاران رفتند و تو یا در خواب مانده ای و یا خود را به خواب زده ای که هر دو خسران است

جهد کن جهد که وقت من و تو در گذر است

سعی کن سعی که این عمر بسی مختصر است

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:06