بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «دوست» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

آیا باید سعی کنیم همه ما را دوست بدارند؟(1)

  • خودمان یا خوشایند دیگران؟برای دوستدار شدن و این که دوست مان بدارند به هر دری می زنیم در گام اول و بدترین قدم راضی نگهداشتن همه است کاری نشدنی و عبث و بیهوده که جز خسران و ضرر هیچ عایدی نداردکسی که می خواهد همه را راضی نگهدارد ناگزیر باید نقش یک انسان مهربان و با محبت و منصف را بازی کند به عبارتی با کنار گذاشتن دلخوشی ها و آرزوها و خواسته های خودش مطابق میل دیگران رفتار کند و چون مدام به دنبال تأیید دیگران است اگر طردش کنند و یا مورد تأیید قرار نگیرد و یا دیدگاه و نظرش را مردود بدانند به شدت آشفته می شود این در حالی است که بر عکس اگر ما را همه دوست داشته باشند و گل بی عیب مان بدانند یک جای کارمان اشکال داردشایسته نیست انسان در جهت خوشایند دیگران از وقت و مال و دلخوشی هایش مایه بگذارد کسی که مدام تلاش می کند مردم به او مهر بورزند و تمجیدش کنند و مورد تحسین قرارش دهند بی تردید کوله بارش پر است از کمبودهای دوران کودکی و خانوادگی و خود تحقیری که می خواهد از سنگینیِ بارش بکاهد اما نمی داند راهش راضی نگهداشتن همه ی مردم نیست باید بپذیریم تنها گداییِ بی برکت همان گداییِ محبت دیگران است که ما ناگزیریم باب میل آن ها بپوشیم و بگوییم و بخوریم و زندگی کنیماصلا" این دیگران کیستند و چیستند که باید زنگ ساعت مان به وقت آن ها کوک شود و وقت و فکر و زندگی خوب و عادی خودمان را برای رضای آن ها قربانی کنیم؟کسی که قدر چهار فصلِ زندگی اش را بداند هیچ فصلش را خط خطی و خراب نمی کند...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلام به مهر، ماه محبت و دوستی(1)

  • مژده ای دوست بهار در راه است

  • اندکی مانده تا بهار از راه برسد بهار را خوشامد می گوییم و به پاس آمدنش دل مان را می تکانیم مانند درختان که با آمدن بهار و به امید نو شدن، برگ های کهنه را می تکانندبهار که می آید گل ها  شکوفه می زنند و درختان خوشحال و خرم اند از جوانه های سر سبز و جامه های نویی که بر تن کرده اند دل آدمی نیز, ...ادامه مطلب

  • گپ و گفت دوستانه با نگاهی به گذشته

  • جمع خوبی بود هرکس به راحتی طرح پرسش می کرد ظرفیت دانش حاضرین محدود و معلوم بود پاسخگو  هم به قدر فهم و دانشی که داشت جواب می داد و مورد تمسخر قرار نمی گرفت.یکی پرسید:: چرخ روزگار چطور چرخی است و چگونه, ...ادامه مطلب

  • پندنامه ای به جوانان درباره ی ویژگی های دوستِ خوب

  • دوسـتِ خـوب،ویژگی هایی دارد که من آرزو داشتم این ویژگی ها را در تو می دیدم،زیرا  اگر دوست خوب من بودی،رازدار بودی و حرف هایی که به صورت محرمانه با تو در میان گذاشته بودم نزد خود نگاه می داشتی.  اگر دوست خوب من بودی،در موفقیت ها به من حسادت نمی کردی. اگر دوست خوب من بودی هنگامی که دچار بیماری و کسالت,پندنامه,جوانان,درباره,ویژگی,دوستِ ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(9)

  • دیدار آقا مجید و دختر خانم در فضای آرام انجام شد دختر خانم به این دلیل،دیدار و گفتگو با آقا مجید رو قبول کرد که وی از دوستان خوب پدرش محسوب می شد مهمتر اینکه سال هاست باهم رفت و آمد خانوادگی دارند آقا مجید هم خیر و صلاح دخترِ دوستش رو می خواست به همین دلیل پس از تعارفات معمول آقا مجید سر حرف رو واکر, ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(10)

  • آقامیجد دوستِ پدرِ نازنین که حرف می زد نازنین خانم سرتا پا گوش بود و لام تا کام حرف نمی زد ولی خیلی آرام و بی صدا گریه می کرد و اشک می ریخت آقا مجید که تا اون وقت اشک نازنین خانم رو ندیده بود،گفت:دخترم نازنین چرا گریه می کنی؟یعنی حرفای من این همه تلخ بود؟نازنین خانم با لبخند تلخ سرشو بالا گرفت و گفت, ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(8)

  • بعد از آن همه تفاق هایی که در خصوص خواستگاری عباس آقا افتاده بود و پس از بیش از یک سال دوباره وارد خانه ی دختر خانم شدیم جایی که هیچ استقبال خوبی از ما نشد و عباس آقا رو شوم و بد قدم می دانند وقتی با تعارف بابای دختر خانم بر روی مبلمان تکیه زدیم سایه ی سنگین نگاه پدر دخر آزار دهنده بود در یک لحظه با, ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(7)

  • تا اینجای حکایت بدقدم بودن عباس رو خواندید که: 1-روز اولی که رفتیم برای عباس اق رفتیم خواستگاری مادر بزرگ دختر خانم گفت:نکنه عباس آقا مثل باباش بد قدم باشه من به شدت با این حرف های قدیمی مخالفت کردم هنوز نیم ساعت از این حرف ها نگذشته بود که مادر بزرگ  دخترخانم حالش بد شد و از دنیا رفت با مرگ ناگهانی, ...ادامه مطلب

  • حکایت بد قدمی دوست قدیمی من (2)

  • حاج خانوم بلافاصـــله گفت اي حاج آقا مشورت نداره فلاني ( منظورش من بودم)كه خواستگاري اومده دوست شماست ، آدم خوبيه و... – حاج آقا زير چشمي يه نگاه تندي به حاج خانوم كرد يه دفعه هممون ساكت شديم من  كه ترسيده بودم  گفتم: حاج آقا اگه اجازه بديد فعلا" مرخص مي شم تا شما مشورت كنيد مجددا" فردا خدمت مي رسم , ...ادامه مطلب

  • حکایت بد قدمی دوست قدیمی من (1)

  • نمی دونم شما چقدر به خوش قدمی وبد قدمی اعتقاد داری ولی اگه ناراحت نمی شی وبین خودمون می مونه می خوام بگم که در خیلی از جاها هنوز که هنوزه  بعضی رو خوش قدم وبعضی رو بد قدم می دونن.شایدتا حالا  شنیده باشی که گفتن فلان عروس خوش قدم بود و یا فلان داماد بد قدم،این دو  واژه خیلی جاها گرفتاری درست کرده،تا , ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(4)

  • یک سال بعد سر و کله عباس آقا پیدا شد صورتم را بوسه باران کرد و گفت:قاسم جان اومدم دوباره  در باره خواستگاری دختر حاج ..باهم حرف بزنیم من هم گفتم:شما جوان خوبی هستی ولی از من تقاضای رفتن دوباره و صحبت کردن با اون خونواده رو نکن،اما مگه عباس آقا قانع می شد؟ ولکن نبود و پشت سرهم قسمم می داد براش آستین , ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(5)

  • حال و وضع عموی دختر خانم و همسرش بعد از مرگِ ناگهانیِ گوساله قابل بیان نیست همگی ساکت بودیم و تنها به جنازه ی گوساله نگاه می کردیم از بخت بدِ ما که قبلا"گفته بودیم هیچکس نباید از اومدن و رفت و آمدمان خبردار بشه سرو صدای بچه های عمو جان همه ی همسایه ها رو به آغل گوساله کشوند گروه گروه مردم برای ابراز, ...ادامه مطلب

  • حکایت بدقدمیِ عباس آقا دوست قدیمی من(6)

  • به عباس آقا گفتم: ممکنه همسایه های داییِ دخترخانم برای فضولی هم که شده بیان،ببینن اینجا چه خبر شده، پس بهتره تا هنوز پیداشون نشده از این جا بریم، پیش از بیرون رفتن از خانه ی دایی دو سه بار گفتیم:حاج خانم،بچه ها خدا حافظ،ولی هیچکسی جواب خدا حافظی ما رو نداد بسیار شرمنده شدیم مثل لشکر شکست خورده آروم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها