بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «دیروز به یاد تو و آن» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

درد سرهای با کلاس و امروزی بودن(1)

  • وقتی دَوَندگی جای زندگی را می گیرد...از وقتی مردم به دو دسته ی دهاتی و شهری و متمدن و بی تمدن و با کلاس و بی کلاس تقسیم شدند فاصله ی دل ها نیز روز بروز بیشتر شدبا فاصله و شکافِ طبقاتی و ظهور پدیده ی تکنولوژی صله ارحام و دید و بازدیدها و شب نشینی ها و نگاه های چهره به چهره نیز فراموش شدندوسایل ارتباطی که قرار بود دل ها را به هم نزدیک کند روز بروز در فاصله انداختن قلب ها طرحی نو در انداخت و به جدایی ها دامن زداز وقتی زرق و برق زندگی جایگزین ساده زیستی شد مردم هم گرفتار چشم و همچشمی شدنداز وقتی آپارتمان سازی باب شد چاه موال و مستراح های قدیم از گوشه ی حیاط ها به داخل آپارتمان منتقل شدند و به نام جدید توالت ارتقاء یافتند که خود حکایت دیگری استاز وقتی پایمان به آنسوی مرزها باز شد آشپزخانه ها مان هم رفته رفته شکل باز به خود گرفتند و اُپن شدند اپن که واژه غریبه است حتی به دورترین روستاها راه یافتمتجدد که شدیم انواع نان و نانوایی ماشینی وارد بازار شد در نتیجه بوی نان تازه از کوچه پس کوچه های روستا و شهر رخت بر بستبا آمدن تجدد و چشم و همچشمی غذا خوردن بر روی زمین و چهار زانو زدن و با دست غذا خوردن شد یک عمل دهاتی و قدیمیبا ظهور تکنولوژی گفتگوی پدر فرزندی و زن و شوهری و مادر دختری جای خود را به گوشی های همراه داد...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دردسرهای با کلاس بودن

  • یاد بادا زندگی بی کلاسصد درود بر مردمان حق شناسدوره های پر نشاط و دلخوشیوآن همه دلدادگی و سر خوشینه غمی بود از نگاهِ دیگراننه افاده داشتیم بر این و آنبی کلاسی داشت خود یک عالمیقلب ها خوش می تپید در سالمیخانه های آن زمان یادش به خیرباغچه و ماهیِ حوض یادش به خیر کوچه هامان بود در امانساکنان کوچه بودند بهترانسایه همسایه ها بود مستدامرفت و آمد بود و عز و احترامشب نشینی ها و بگو و بخندحرف های شهد و شیرین تر ز قند قلب ها پر بود از مهر و صفابود بین همسران عشق و وفازندگی در زیر سقف آسمانلذتی بهتر نباشد بی گمانآن زمان آپارتمان معنا نداشتاین تفکر بین مردم جا نداشتیاد و صد یاد از حیاط های بزرگیادِ راد مردانِ والا و سترگبچه هامان جای بازی داشتندبازی های خوب و نازی داشتندآن زمان بودند مردم بی کلاسزندگی ها بود دور از هر هراسمتجدد چون شدیم و با کلاسزندگی ها شد پر از ترس و هراسترس از فردای خود و کودکانترس از تحمیل جنس قهرمانیاد بادا که پدر بود قهرمانمادران بودند به عالم بهترانتبلت آمد قهرمانی را گرفتبی کلاسی شد قدیمی و خرفتاین کلاس و این تجدد از شماخانواده،عشق و یکرنگی ز مااین همه رفتار ها و ترهاتبی گمان هر گز نیابی در دهاتصد درود بر مردم اهل کویرمردمان با صفا و بی نذیرمردمی که عشق را معنا کنندکی ز سختی ِ زمان پروا کنندیاد کردی قاسم از هجر و فراقاز جدایی های نسل و انشقاقعاقبت هر چیز پیوندد به اصلانشقاق نسل بر گردد به وصلزندگی ها می شود آسان و سهلدینِ حق غالب شود بر دنگ و جهل بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آنچه دلم می خواهد

  • دلم کرده هوای طنز شیرینکنار دوستانِ حال و دیرینهزاران نکته دارم بهر گفتنو دارم نکته ها بهر نوشتندلم خواهد نویسم مطلب شادکنم شاید دلی را از غم آزادبزرگی گفت این پندم بکن گوشمکن این نکته را هر گز فراموشلبی را تا توانی خوش بخندانبدست آور دل و چشمی مگریانکه گر روزی دلی با کین شکستیبدان پیمان خود با دین شکستیهزاران یاد بادا نام استادکه گفتا دور شو از جمعِ اضدادبگفتا خواهی ار جانت شود شاددل همنوع خود کن از غم آزاداگر خواهی بمانی شاد و مسرورز هر افسرده خاطر خویش کن دورکه دلمُرده تو را دلمرده سازددل و جان تو را افسرده سازدببند درهای دل را بر روی غمبکن مسدود راه رنج و ماتممکَن بر راه مردم چاله و چاهبترس از آه و نفرین سحرگاهکه هر کس راه مردم را ببنددخداوند راه ها بر او ببنددبلرزانی اگر قلب کسی راسر راهت گذارد ناکسی راشدی در زندگی گر با کسی یارمگو راز دلش در کوی و بازارخدا داده زبان را بهر گفتارکه باشی با خلایق نیک رفتاراگر خواهی سرانجامت شود خیردلی را شاد و خرم کن ولا غیردل مردم کنی از غصه آزادخداوند قلب و جانت را کند شادمرا با خالق و مردم بود عهدکه گویم و نویسم بهتر از شهددلم خواهد لبی خندان ببینمنخواهم دیده ای گریان ببینمالهی سفرها پر باشد از ناندل و جان و جوان ها باد خندانامیدوارم همیشه شاد باشیدز هر رنج و غمی آزاد باشیدخداوند کرده از ظالم برائتمکن کاری کشی فردا خجالتظریفی گفت قاسم داده پیمانکه شاد باشد و شادیبخش و خندان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • انسان و حسرت های دنیا و آخرت (5)

  • کاش تن به ازدواج نمی دادمکاش فرزندی نداشتمکاششششششششاشاره شد حسرت های قیامت قابل جبران نیستند و گفتیم هر آدمی یک سری حسرت های دنیایی دارد که قابل جبران هستندبرخی از حسرت ها هم یا در گذر زمان حل می شوند و یا به ما می گویند اتفاق یا اتفاق های پیش آمده در قد و قواره حسرت خوردن نیستند به عنوان مثال؛ دختر و پسری که با دیدن ظاهر فریبنده ی یکدیگر دل در گرو هم دارند و به اصطلاح عاشق می شوند برای وصال،خود را به آب و آتش می زنند ولی با گذشت زمان و خاموش و سرد شدنِ آتش عشق متوجه می شوند راه را و یار را اشتباه گرفته اند آن دو کبوتر عاشق از آغازِ سرد شدنِ آتش عشق شان حسرت روزهایی را می خورند که در فراق بودند این دو کبوتر عشق، رفته رفته به جایی می رسند که می گویند کاش می شد بر گردیم به قبل از آشنایی و کاش او را نمی دیدم کاش بله نمی گفتم کاش فرزندی از این...نداشتم و ای کاش...مردم در خانه و بیرون و محل کار و کسب و کارشان کاش هایی دارندکاش فلان ملک را خریده بودمکاش فلان معامله را انجام نمی دادمکاش این وصلت سر نمی گرفتو یا کاش با فامیل وصلت نمی کردمبر عکسش هم هست یعنی کاش با غریبه وصلت می کردمکاش فرندانم همه دختر بودندو یا کاش همه ی فرزندانم پسر بودندکاش با فلانی مشورت نمی کردمکاش با پدرم مشورت کرده بودمکاش وطن را ترجیح می دادم و هجرت نمی کردمکاش زودتر از این ها زندگی ام را به شهر می بردمکاش درس می خواندم و برای خودم کسی می شدمکاش هر گز درس نمی خواندمکاش جایی دور از همه زندگی می کردمکاش در کنار دوستانم بودمکاش سفره دلم را برای این و آن باز نمی کردمکاش کسی بود تا با او درد و دل می کردمکاش برای انتخاب رشته تحصیلی ام مشورت می کردمکاش خودم تصمیم می گرفتم و تن به مشورت نمی دادمکاش به اولین خوا, ...ادامه مطلب

  • عقل، یکی از نعمت های بی بدیل خداوند(3)

  • عقل فضیلت و بی عقلی ننگ استبه همین دلیل آنکه عقل اندکی دارد و یا اصلا" ندارد مدعی است سهم بیشتری از عقل نصیبش شده، مصاحبه هایی که در تیمارستان با بیماران روانی انجام گرم ثابت کرد دیوانگان، خودشان را عاقل و پزشکان و عوامل درمانی را دیوانه می پنداشتندهمانگونه که علم با تعلیم افزون می شود عقل هم با نشست و بر خاست و همنشینی با خوبان و تجارب زیاد می شود :پیامبر اسلام (ص) که خود عقل کل هستند فرمودند: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا؛خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر استو در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر استو خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نکرداما پرسشی که پیش می آید اینکه اگر قرار باشد همه ادعای داشتن عقل کنند شاغول (شاقول) شناخت آدم عاقل و بی عقل کدام است؟ البته شاغول و تراز اصلی ما مسلمانان به ویژه شیعیان ، سیره و فرمایش پیامبر(ص) و امامان و معصومین است در همین رابطه به ویژگی هایی که حضرت ختمی مرتبت(ص) در باره ویژگی های فرد عاقل فرموده اند اشاره می کنیم تا ببینیم آیا خودمان چنین ویزگی هایی را داریم یا ...و اما ویژگی های آدم عاقل؛1 - در برابر رفتار جاهلانه نادان نسبت به خود، بردبارى نشان می‌دهد.2 - از کسى که به او ستم کرده است، در می‌گذرد.3 - در برابر فرودست خود فروتن است.4 - از فرادست خود در طلب نیکى پیشى می‌گیرد.5 - هر گاه بخواهد سخن بگوید، می‌اندیشد.6 - اگر آنچه می خواهد بگوید خوب بود، می‌گوید و بهره‏ مند می‌شود و اگر بد بود، خاموشى می‌گزیند و سالم می‌ماند.7 - هر گاه با فتنه‏‌اى روبه‏ رو شود، به خدا پناه می‌برد و دست و زبان خود را نگه می‌دارد.8 - هرگاه فضیلتى بیند، آن را غنیمت می‌شمارد.9 - شرم و حیا از او جدا نمی‌شود،10, ...ادامه مطلب

  • اهمیتِ عقل و جایگاهِ عاقل

  • بحث ما عقل و فهم هست و کمالنیست نقلِ مقام و مال و منالسخن از عقل و خوب فهمیدنخوب دیدن و خوب سنجیدنسخن از نعمت خداوند استعقل یعنی مهار و پابند استآدم عاقل و خرد پیشهنکند غیر نیک اندیشهعاقل هر گز زبان رها نکندبه خود و دیگران جفا نکندعاقل اندازه را نگهداردعقل، پیمانه را نگهداردعاقل هر چیز به جای خود بنهدهر عمل را به وقت خود سنَجدعاقل است هر که راستگو باشدجاهل است گر دروغگو باشتگر عبادت نشانه ی والاستعقل و اندیشه بیش از آن بالاستدوستِ هر کس عقل او باشددشمن هر که جهل او باشدعقل یعنی ضمیر و دل بیناجهل یعنی ز هر دو نا بیناعاقلان هر سخن بجا گونیدجاهلان حرف نا بجا گویندبندگیِ خدا به عقل بوَدمابقی غیر عقل،نقل بودعاقلان اهل مشورت باشندجاهلان دور از این صفت باشندعاقل آن است که خیر رسان باشدجاهل آن است که شر رسان باشدمردم از دست عاقلان ایمنوای از جاهلان اهریمنعاقلان نا شناخته و گمنامجاهلان هم شناخته هم بد نامعاقلان عالمان با عمل اندجاهلان بی سواد و بی عمل اندهر چه خیر است نشانه ی عقل استهر چه شر است نشانه ی جهل استرَبَنا جهل کن ز قاسم دورکن عطا عقل و فهم و دانش و نور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیا ای منجی عالم جهان در انتظار توست

  • روزی که رو به شهر و پشت به روستا کردم(1)

  • ما خواب بودیم که گفتن همه چی عوض شدهگفتن همه چیز در حال پیشرفته اگه اونایی که خواب هستن بیدار نشن و اونایی که نشسته اند بر نخیزند و اونایی که راه می روند ندوند نمی رسندگفتن پاشید که زمین و زمان پیشرفت کرده بدوید تا از قافله تمدن عقب نمانید از شما چه پنهان ما هم شال و کلاه کردیم و زدیم به جعده(جاده) و روستا رو ترک کردیمدویدیم و دویدیم راه ها را در نوردیدیم تا که به شهر رسیدیم پرسیدیم آیا ما که زودتر آمدیم متجدد هم شدیم؟ گفتن نه هنوز خیلی مونده یک مدت که در شهر بمانی شهری می شویهنوز خستگی در نکرده بودیم که از حال همسایه ها شان پرسیدم یکی با خنده گفت:اینجا از همسایه خبری نیستگفتم این همه خانه...گفت هیچکس دیگری رو نمیشناسه!گفتم حیاط این خونه کدوم طرفه؟گفتن آپارتمان ها حیاط ندارن، گفتم آپارتمان کی هست زنِ یا مرد؟همه بهم خندیدن!گفتم شرمنده،مستراحش...دو باره همه زدن زیر خنده که اولا" مستراح نه و دستشویی یا توالت،دومندش همین درِ کوچکِ بیخ گوش شما توالتِگفتم اینجا نزدیک نشیمن و سفره و غذاخوری ؟ همچنان به من می خندیدن که چرا افکار دهات رو در شهر مطرح می کنمسفره را با فاصله 20 سانت با محل ...گستردند گفتن اینجا چند نوع نان دارد که حق انتخاب با شماست از این حرف شان خوشحال شدم ولی وقتی نان را دیدم و خوردم باز یاد نان قلعه مان و روستایمان افتادم گفتم هر دو تا نان است اما این کجا و آن کجا؟با همان گویش دهاتیِ خودمان خیلی حرف ها و توصیه های مفید برایشان داشتم اما ترسیدم بگویند...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزی که رو به شهر و پشت به روستا کردم(2)

  • وقتی اقوام و همولایتی های شهری شده ام حسن و خوبی های شهر را بر می شمردند خواستم بگویم آن قدرها هم که فکر می کنید کلان شهر تعریف ندارد و شما نیز پیشرفت نکرده ایدخواستم بگویم بر خلاف تصور شما شهری ها ما روستائیان دایم در حال پیشرفت بوده و هستیم که با طیب خاطر و سعی وافر دسترنح خودمان را نوش جان می کنیمحتی برای تضمین سلامتی شان پیشنهادهایی داشتم ولی ترسیدم مطرح کنم چون می دانستم به دلیل دهاتی بودنم سخنم را نمی پذیرندمی خواستنم بگویم بندگان خدا از کوزه ی سفالی برای تصفیه ی آب استفاده کنید که هزار برابر بهتر است از اب های داخل پلاستیکِ زیان آور (معدنی)می خواستم بگویم به جای قرار دادن نان در سفره های پلاستیکِ سرطان زا برکت خدا را در سفره پارچه ای بگذارید.می خواستم بگویم نان را که داخل یخچال می گذارید تازگی اش را از دست می دهد و بیات می شود بهتر است به اندازه ی مصرف خریداری کنیدمی خواستم بگویم با چشم و همچشمی به دیگران زندگی را بر خودتان سخت نکنیدمی خواستم بگویم به جای این همه دوندگی کمی هم زندگی کنیدمی خواستم بگویم قبل از اینکه به دست دیگران نگاه کنید به داشته های خودتان فکر کنید و شاکر باشیدمی خواستم بگویم زندگی در شهر مزایا دارد ولی از هوای پاک و فضای آرام و محبت آمیز روستا بر خوردار نیست و بدتر اینکه ساکنان شهر نسبت به هم غریبه هستند و هیچ صمیمیتی بین آنان وجود نداردمی خواستم بگویم من در همین مدت کوتاهی که به شهر آمده ام شاهد رنج و امراض فراوان مردم بودم لطفا" مراقب باشید دچار بیماری افسردگی و اضطراب نشوید ... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کارهای یادگار و نام های ماندگار(5)

  • شهرت اعتباری و شهرت خداییو یک خاطره جالب در تحسین علمدر جامعه ای زندگی می کنیم که برخی برای به شهرت رسیدن دست به هر کاری می زنند در رأس آن ها لوطی ها و بند بازان قدیم و بازیگران امروز هستند عطش شهرت طلبی و مشهور شدن گاهی اوقات آن ها را به بی راهه می برد که بی شک آبرو ریزی آن ها را در خبرها شنیده اید و خوانده اید همه ی این شهرت های غیر واقعی زودگذرند و تاریخ انقضای آن ها تا وقتی است که به اصطلاح برِ رو (زیباییِ ظاهری)داشته باشند این برِ رو هرگز آبرو نمی آورد ولی آدم ها بزرگ و اثر گزار چنین نیستندیک خاطره خواندنی؛چند سال پیش تلویزیون برنامه ی همایش بزرگی را پخش کرد که صاحب نظران و عالمان و متخخصان و صاحب منصبان و سرمایه داران و مالکان شرکت های بزرگ حضور داشتند در حالی که یکی از صاحب نظران فلسفه در حال سخنرانی بود پیر مردی عصا زنان وارد سالن شد حاضرینِ در سالن که حضرت استاد را می شناختند به محض مشاهده ایشان همگی به احترامش بر خاستند و همراه با سخنران دقایقی طولانی برای راد مرد دست زدند و ایشان را تحسین ویژه کردند که گفته شدعمر خود را صرف خدمت صادقانه و به سامان رساندن چندین نسل جوان در دانشگاه کرده و یادگار و اثرهای ماندگار بر جا گذاشته است بنده هم که هیچ شناختی از حضرت شان نداشتم از آن همه شور و هیجان به وجد آمدم و اشک شوق ریختم و به احترام چنین اعجوبه ای بر خاستم به ویژه وقتی دیدم جنابِ سخنران که خود اهل علم و از نویسندگانِ بنام بود از پله کان پایین آمد و بر دست استاد بوسه زدباور می کنید این عمل یعنی بوسه زدن بر دست استاد برای برخی چندان هم آسان نیست؟هیچ می دانید بعضی ها هر گز نمی توانند از اثر کسی تعریف و حتی تأییدش کنند ولی شوربختانه در تخریب پیشتازند؟به نظر من آن ها که ب, ...ادامه مطلب

  • کارهای یادگار و نام های ماندگار(6)

  • همراه با حضرت فردوسینام و ننگبقای انسان در نیک نامی و فنای او در ننگ نامی استانسان دوست دارد در طول و عرض زندگی و پس از مرگش از او به نیکی یاد کنند اما گاه در انتخاب راه در می ماند از این رو به کارهای سطحی و ریب و ریا روی می آورد شاید نمی داندهزینه بیجا نتوانسته و نمی تواند در ماندگاری نام نقش داشته باشد مگر آنکه به نیت خالص و برای رضای حق به صدقات جاریه روی آورد(«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت و آزار باطل نسازيد...)از نظر حضرت فردوسی نیز دست یافتن به نام نیک که از منزلت والایی بر خوردار است باید به دور از گناه باشدفردوسی می گوید در اين جهان زود گذر زيست و زندگي ما زود سپري مي‌شود ما از از خاك بر آمده ایم و سرانجام به خاك فرو خواهيم شد اگر دژ آهنين هم باشيم باز چرخ روزگار ما را فرسوده و نابود مي كند .سپهر بلند ار كشد زين تو سر انجام خشت است بالين تواگر باره ی آهنينــــــی بپای سپهرت بسايد نمــانی به جایهر چه جلوتر می رویم می بینیم آنچه از ما به جای می ماند نام نیک و بد است و انسان، پیوسته کارهایی انجام می دهد که نام و یادش ماندگار شود ولی گاه غفلت می کند و نمی داند نام از راه کسب مال و ریخت و پاش های ظاهر سازی باقی نمی ماند بدتر اینکه نمی داند کسی که مال اندوزد و علم نیاموزد و یا خدمتِ صادقانه نکند خیلی زود نام و یادش فراموش می شود و آنکه علم می آموزد و می آموزاند و خدمات ماندگار و خدا پسندانه می کند همچون چشمه ای جوشان می جوشد و خیر می رساندانسان به همان میزان که دوست دارد نامش به نیکی برند از ننگ نامی دوری می گزیند به قول حضرت فردوسی:مرا سر نهان گر شود زير سنگ از آن به كه نامم بر آيد به ننگبه نام نكو گر به ميــرم رواست مرا نام بايد كه تن م, ...ادامه مطلب

  • شوخی با موبایل و اینترنت

  • دلم کرد ناگهان یاد گذشتهبه یادِ همسرانِ چون فرشتهبه یاد آن همه با هم نشستنبه یاد روز عقد و عهد بستنبه یاد قوری و چای و سماوربه یاد لطفِ مرد و عشق همسربه روزهایی که چایی نوش می شدحکایت پای کرسی گوش می شدنمی گفتند چه کس،دزدید و کی بُردحکایت بود و قصه ی حسین کُردنه اینترنت وجود داشت نه موبایلیزن و شوهر نداشتن رمز و فایلیهمه سر گرم کار خویش بودنخوش و مسرور و بی تشویش بودنبه ناگه گوشی و اینترنت آمدغم و درد و بلا و محنت آمدنمودند گوشی هایی داخل گوشصدای یکدیگر کردند فراموشموبایل یک حُسن دارد و ده آفاتاگر گویم شوم مردِ خرافاتپدر مادر که چون آیینه هستندجدا از بچه ها تنها نشستندبرای بچه ها گوشی خریدندحیا و پرده ها یکجا دریدندچه عکس هایی که می بینند جوانانچه ظلم هایی که شد بر نو جوانانموبایل در زندگی یعنی غم و دردموبایل کرد ارتباط مرد و زن سردموبایل بنشست جای زن و شوهربرادر دور و دورتر شد ز خواهراز آن روز که موبایل آمد به بازارزن و شوهر شدن دلسرد و بیزارنمی گویم که ماهواره چها کردولی دانم همه از هم جدا کردبه همچشمی هر آنکه مبتلا شدبه صدها محنت و غم مبتلا شدزنِ خانه به جای خانه داریشویش را داده از خانه فراریندارد وقت بگیرد بهر خود نونتلفن کرده شام آرند ز بیرونالهی که نبود همراه اولکه خورده زندگی را مثل انگلزن و شوهر که بودند یار و همدلبه هم زد زندگی ها را ایرانسلالهی سیم اینترنت بسوزهکه مرد و زن شدن هر دو رفوزهیکی گفتا گر اینترنت بسوزدبگو قاسم کجا مطلب نویسداگر در سر نباشد عقل و تدبیرخطر دارند تیغ و کارد و شمشیراینترنت هم مثال تیغ و چاقوبه یک معناست ابزارِ دو پهلوبگیر از دست نادان چاقوی تیزکه او را از جنایت نیست پرهیزاگر خنجر بدبدی دست عاقلبرو آسوده باش او نیست غافل (W, ...ادامه مطلب

  • روز پدر بر پدران مبارک

  • ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️کشتی اسلام را لنگر علی استامت آزاده را رهبر علی استسیزده ماه رجب ماه خداستروز میلاد امام الاولیاستدر میان کعبه یک زیبا پسرشد به دنیا تا شود فخر بشردر چنین روز، مظهر صدها گهرپرتو حق گشت در او جلوه گرآسمان شیرین شد از شهد و شکرزانکه میلادش شده روز پدردر شب تاریک مهِ تابان پدرداروی هر درد را درمان پدرای پدر ای یار و همراهِ معینبهر فرزندان بر انگشتر نگینهست نام و یاد و راهت افتخاررحمت حق بر تو بادا بی شماربودی و هستی انیس و مونسمبی تو تنها و غریب و بی کسمرنج هایت گر یکایک بشمرمگویی انگشتم به دریا تر کنمچون ببینم قامتت همچون کمانوصف تو خارج شود از هر بیانخواستم گویم برایم گوهریدیدم از هر گوهری بالاتریهستی ام از هستی ات دارد نمودبی تو و نام تو بودن را چه سود؟عمر خود در پای عمرم سوختیتا به من راه و ادب آموختیراه را بودی برایم روشنامن مرید و تو امام و مقتداکاش بودی در کنارم ای پدرای شکوه و اقتدار و تاج سرآنچه هستم از تو دارم یادگاراعتبارت هست بهرم افتخاربازهم در حق قاسم کن دعاتا شوم از نفس شوم خود رهاگر ز من رنجیده خاطر گشته ایبر زبان آور مرا بخشیده ایروز میلاد علی آن تاج سربر شما بادا مبارک ای پدر☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️, ...ادامه مطلب

  • می خواهم در وصف پدر بنویسم(2)

  • اما قلم ناتوان استو دستانم نیز توان آن همه را ندارندمی خواهم بار دیگر بر گردم به دوران طلایی کودکی ام و به روزهایی که در کوچه باغ های دلم جز چهچه ی شادی نبود و شب هنگام که چشم به آسمان می دوختم و همراه با آواز خوش، ستاره ها را شماره می کردم و تو به روی لبخند می زدی در آن شب ها هر گز گمان نمی کردم درخت های سر سبز کوچه باغ ها نیز روزی خشک می شوند و خورشید غروب می کند و تاریکی سر می رسد و تو نیز...آن روزها همه چیز را می دیدم جز تو را و چهره ی خسته و دستانِ پینه بسته و چشم های کم سو و چین و چروک های صورتت رادلم می خواست بر گردم به روزهایی که تو همه ی چشمانت را پر از نگاه من می کردی و شوربختانه من...به راستی اگر در دریای پر تلاطم کودکی و جوانی تو پارو نمی زدی و مرا به ساحل آرام زندگی نمی رساندی اکنون کجا بودم؟دلم گهگاه هوای کودکی و نشستن روی زانوانت را می کند می گویند دل کویری ها با عشق و دوستی عجین شده است من نیز باور دارم زیرا هم اکنون قلم به عشق امروز یعنی روز پدر و برای تو به رقص آمده و همچنان می نویسدهر گاه که بر بال خیال سوار می شوم به روزهایی فکر می کنم که با بوسه زدن بر چهره و دستانِ کودکانه ام همه ی عشق و علاقه ات را با همه ی وجودت ابراز می کردی ولی شوربختانه من همان محبت ناچیزم را پنهان می کردم! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟روز ولادتِ سرحلقه عارفان و عدالت و تقوا حضرت علی(ع) و روز پدر بر همه ی شیعیان و شما دوستان و بر همه ی پدرانِ سفر کرده ابدی و پدرانی که سایه شان بر سر خانواده است مبارک باد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روز قیامت و حق الناس

  • یک شبی دیدم قیامت را به خوابروز محشر بود و من در پیچ و تاببا خودم گفتم نمازها خوانده امواجبِ حق را به جا آورده امزانکه خوردم لقمه از راه حلالدور خواهم بود از رنج و ملالنامه ی اعمال دادند دست راستهمچو دنیا گفتم از لطف خداستنامه را خواندم با شور و نشاطساده و آسان گذشتم از صراطدیگران بودند در افسوس و آهاز روی پل می فتادند قعر چاهمردمانی هم بدیدم نیک بختلیک بسیاری اسیر و تیره بخت دیگرانی هم چو من اندر سروراز غم رنج و محن بودند دور تا رسیدیم بر در باغ بهشتدیدم آنجا رویدادی بس شگفتبر در جنت شدم همچون اسیردر نگاه دیگران بودم شریرراه را بر من گرفتند مردمانتا که بستانند از من حق شانآن یکی گفتا که غیبت کرده امدیگری گفت آبرویش برده امیک کسی گفتا زدم بر او زیانوان یکی گفتا زدم زخم زبانیک زنی گفت تهمتت نا بود کردآبرویم برد و عمرم دود کردحق مظلومان گریبانم گرفتگویی آتش در نیستانم گرفتنامه ی اعمال پر شد از گناهروزه و ذکر و نمازم شد تباهکرده هایم را ستاندن این و آنمن شدم چون مفلس و بیچارگان* خویش را دیدم در آنجا احتباسبی اثر بود گریه ها و التماسمن که بودم اهل فردوس برینجایگاهم شد اسفل سا فلینکِشته هایم روی سنگ بود باد بُردهمچو گرگی گوسفندان را بخوردهر چه با ذکر و نمازم ساختمدر قمار حق خوری ها باختمقاسم از خواب گران بیدار شوترک مستی کن دمی هوشیار شوحضرت محمد محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:*مفلس در امت من کسی است که روز قيامت با انبوهی از کار نیک و حسنات و خیرات و نماز و روزه و زکات حاضر می شود ولی چون حق الناس به گردنش هست او را در آتشِ دوزخ می اندازند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها