بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «شعر با لهجه خراسانی» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

درد سرهای با کلاس و امروزی بودن(1)

  • وقتی دَوَندگی جای زندگی را می گیرد...از وقتی مردم به دو دسته ی دهاتی و شهری و متمدن و بی تمدن و با کلاس و بی کلاس تقسیم شدند فاصله ی دل ها نیز روز بروز بیشتر شدبا فاصله و شکافِ طبقاتی و ظهور پدیده ی تکنولوژی صله ارحام و دید و بازدیدها و شب نشینی ها و نگاه های چهره به چهره نیز فراموش شدندوسایل ارتباطی که قرار بود دل ها را به هم نزدیک کند روز بروز در فاصله انداختن قلب ها طرحی نو در انداخت و به جدایی ها دامن زداز وقتی زرق و برق زندگی جایگزین ساده زیستی شد مردم هم گرفتار چشم و همچشمی شدنداز وقتی آپارتمان سازی باب شد چاه موال و مستراح های قدیم از گوشه ی حیاط ها به داخل آپارتمان منتقل شدند و به نام جدید توالت ارتقاء یافتند که خود حکایت دیگری استاز وقتی پایمان به آنسوی مرزها باز شد آشپزخانه ها مان هم رفته رفته شکل باز به خود گرفتند و اُپن شدند اپن که واژه غریبه است حتی به دورترین روستاها راه یافتمتجدد که شدیم انواع نان و نانوایی ماشینی وارد بازار شد در نتیجه بوی نان تازه از کوچه پس کوچه های روستا و شهر رخت بر بستبا آمدن تجدد و چشم و همچشمی غذا خوردن بر روی زمین و چهار زانو زدن و با دست غذا خوردن شد یک عمل دهاتی و قدیمیبا ظهور تکنولوژی گفتگوی پدر فرزندی و زن و شوهری و مادر دختری جای خود را به گوشی های همراه داد...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دردسرهای با کلاس بودن

  • یاد بادا زندگی بی کلاسصد درود بر مردمان حق شناسدوره های پر نشاط و دلخوشیوآن همه دلدادگی و سر خوشینه غمی بود از نگاهِ دیگراننه افاده داشتیم بر این و آنبی کلاسی داشت خود یک عالمیقلب ها خوش می تپید در سالمیخانه های آن زمان یادش به خیرباغچه و ماهیِ حوض یادش به خیر کوچه هامان بود در امانساکنان کوچه بودند بهترانسایه همسایه ها بود مستدامرفت و آمد بود و عز و احترامشب نشینی ها و بگو و بخندحرف های شهد و شیرین تر ز قند قلب ها پر بود از مهر و صفابود بین همسران عشق و وفازندگی در زیر سقف آسمانلذتی بهتر نباشد بی گمانآن زمان آپارتمان معنا نداشتاین تفکر بین مردم جا نداشتیاد و صد یاد از حیاط های بزرگیادِ راد مردانِ والا و سترگبچه هامان جای بازی داشتندبازی های خوب و نازی داشتندآن زمان بودند مردم بی کلاسزندگی ها بود دور از هر هراسمتجدد چون شدیم و با کلاسزندگی ها شد پر از ترس و هراسترس از فردای خود و کودکانترس از تحمیل جنس قهرمانیاد بادا که پدر بود قهرمانمادران بودند به عالم بهترانتبلت آمد قهرمانی را گرفتبی کلاسی شد قدیمی و خرفتاین کلاس و این تجدد از شماخانواده،عشق و یکرنگی ز مااین همه رفتار ها و ترهاتبی گمان هر گز نیابی در دهاتصد درود بر مردم اهل کویرمردمان با صفا و بی نذیرمردمی که عشق را معنا کنندکی ز سختی ِ زمان پروا کنندیاد کردی قاسم از هجر و فراقاز جدایی های نسل و انشقاقعاقبت هر چیز پیوندد به اصلانشقاق نسل بر گردد به وصلزندگی ها می شود آسان و سهلدینِ حق غالب شود بر دنگ و جهل بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آرام باش دلم (4)

  • آرام باشد دلم! (5)بگذار زنگار جهل را بزدایم تا خود واقعی ام آشکار شوداجازه بده پرسش کنمدل نازنینم!تو اگر خواسته هاو دامنه ی آرزوهایت را تعدیل و کوتاه کنی زندگی بر من آسان می شود البته من هم باید درس زندگی بیاموزم و بپرسم و پرسش کردن را ننگ و عار ندانمشنیدم ز فردوسی نامدارکه نامش بود برتر از شهریارکه گفتا بیاموز و پرسش نمامکن جهل و نادانی ات را خفاکه روزی و یکجا شود آشکارفرو ریزد آن هیبت و اقتدارچنان دان که نادان ترین کس توییاگر پند دانندگان نشنویگرت رای با ازمایش بودهمه روزت اندر فزایش بودبیاموز و بشنو ز هر دانشیبیابی ز هر دانشی رامشیهر آنکه گمان کرد داناتر استیقین داند از هر که نادان تر استهر آنکس که حرف دلش گوش کردخود واقعی اش فراموش کردمرا یاد آمد ز دوران شادکه در زادگاهم بهمن آباداز آن مرد عالم گرفتم پندکه فرمود اگر می نخواهی گزندبه علم نداشته مناز ای پسرکه نادان شود جهل او دردسرهر آنکس که از بوی علم مست شدبه نزد خردمند او پست شدبیاموز علمی که آموختنی استبه دیگر بگو آنچه را ماندنی استبپرس آنچه را بر تو مجهول شدرود ننگِ جهل چونکه معلوم شدکه پرسش،خود نیمی از دانش استتن و جان دانا در آسایش استچو نیکو بپرسی دانا شویکنی جهل را دور و ملا شویهر آنکس که پرسد ز راه غرورز علم و خرَد، خویش را کرده دورهر آنکس که باشد پیِ درک و عقلبپرسد برای رهایی ز جهلدل نازنینم مشو بی قرارمکن از حق و از حقیقت فرارکه هر کس چو قاسم گرفتار شددو صد گفته اش نیم کردار شد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آرام باشد دلم(5)

  • گفتگوی دوستانه با دلاشاره کردیم همین هایی که امروز در قامتِ بی بی، و پدر بزرگ دست و صورت شان پر چین و چروک و قامت شان خم و کم توان و یا ناتوان شده اند روز و روزگاری چهره ای ای شاداب و بشاش و توانمندی داشتند که گذر زمان و روزگار نقطه ها را جابجا کرد و نی نی ها شدند بی بی و شور و حال ها را با خود برد می بینی فاصله ی تغییر نقطه (از نی نی به بی بی) چه کارها می کند؟در گذر زمان مردان و زنان قد خمیده را می بینی که گویی مدام بر روی زمین به دنبال گمشده خویش می گردند همان راست قامتان یا کودکانِ دیروز را می گویم همان هایی که مانند درختان سر سبز، روزگاری پر شاخ و برگ بودند کافی است به ثمره و میوه های این درختان که تا چند سال پیش از این تنه ی درخت در میان آن همه شاخ و برگ و میوه (فرزندان و نوه ها) گم بودند نگاه کنیم تا ببینیم بازهم زمان از آن ها زن و مرد تنها ساخت تا سال ها در بیکسی و تنهایی زندگی کنند و در بیکسی و تنهایی بمیرند جنگل هم باشی با بریدن شاخ و برگ و درخت هایت بیابان میشوی چه برسد به انسان!دل نازینم! مرا از فردای نیامده مترسان که بارها گفته ام اگر به فکر فردایت هستی باش ولی بهای فکر فردا را به از دست دادن زندگیِ در حال گره مزن که جبران نا پذیر است چه روزهایی که به حرف تو گوش دادم و غصه روزهای رفته را خوردم و از ترس ناملایماتِ فردای نیامده زندگی در حال و اکنون را بر خود حرام کردم من نمی دانستم فردا نیز مانند امروز غم و شادی های خاص خود را دارد و نمی دانستم همه چیز به خوبی تقسیم شده و هر روز سهم خود را از زندگی دارد و من نیز سهمی دارم.پایان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آرام باش دلم!(1)

  • دلم همه را گل و بلبل می بیند جر خودش رابه تبعیت از دلم داشته های دیگران را می بینیم جز داشته های خودمعیب های مردم را می بینم جز عیب های خودم رامرور می کنم گذشته را و نمره ی منفی می دهم به حال و زندگی و بودنممدام تکرار می کنم این چه زندگی است که من دارم؟اوضاع و احوالِ همه خوب است جز مناحساس می کنم به آخر خط رسیده ام می دانم بعد از این نیز وضع خوبی نخواهم داشتآینده خوب مال آدم های خوب است من که خوب نیستم!زمان را از دست دادم آینه هم هر روز می گوید پیر شده امسال هاست دلم خوشحالی را پس می زندگلیم بخت کسی را که بافتند سیاه ...گفتم دِلَکَم! آرام باش که آنچه می گویی مضحک استبی شک نا امیدی زائیده یک مشکل است مشکل کوچکی که خودمان پرورشش می دهیم و بزرگش می کنیم خوشا به حال آنکه اجازه نمی دهد واژه ی یأس و نومیدی در دلش خیمه بر پا کند و عنان زندگی اش را از او بگیردچه خوب گفت:دلگیر مباش از آنکه به تو پشت کرد و نگران نباش از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست مگر نشنیده ای که می گویند: میوه ی درخت صبر ظفر است؟دلکم! به کجا چنین شتابان؟این ره که تو می روی آنسوی ترکستان است لَختی آرام بگیر دلکم!...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آرام باش دلم!(2)

  • تفاوتِ نی نیِ دیروز و بی بیِ امروزدلم که همواره خودش را به هر زرق و برقی گره می زند می دانم مرا به آنسوی ترکستان خواهد بردخوش بختانه امروز فرصتی دست داد تا با دلم صمیمانه تر حرف بزنم و از کوتاه کردن آرزوهایش بگویم که گفتم:دلکم! تو از گذر و اثر زمان چه می دانی؟ تو از قامت بر افراشته ای که در همین گذرها خم می شوند چه می دانی؟ تو از بی بی شدن نی نی ها های دیروز چه می دانی؟فرق بی بی بودن و نی نی بودن در بالا و پایین شدن نقطه نیست که گذر زمان، نی نیِ دیروز را بی بی می کند نی نی که در روزگار خودش دُردانه بود و با عشق در آغوشش می گرفتند آرام آرام و در گذر زمان که بی بی شد محبت های اطرافیان فروکش کرد و بی بی تنهای تنها شد من شاهد ناز کشیدن های نی نی های زیادی بوده ام شوربختانه همان نی نی ها وقتی بی بی شدند تنهایی و حتی بیکسی به سراغشان آمد همه ی نی نی ها روزگاری عزیز بودند و دور و برشان پدر و مادر و برادران و خواهران و اقوام و...بودند ولی همین ها در اوج کم توانی و نا توانی نه کسی با آن ها همنشین می شد و نه همکلام و نه همراه و نه همنشین و...دلکم! من نیز گاهگاهی به آن روزهای با شکوه و عزت و احترام فکر می کنم که برای در آغوش کشیدن مان نوبت می گرفتند و مدام بر گونه هایمان بوسه می زدند و هر گز از ما جدا نمی شدند و برای به حرف آوردن و راه بردن مان آن همه وقت می گذاشتند این ها را برایت گفتم تا گفته باشم در مسیر زندگی هم سختی و دشواری هست و هم سهل و آسانی همچون طعم های شور و تلخ و ترش و شیرین که نا گزیر باید چشیدشان و...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شوخی با موبایل و اینترنت

  • دلم کرد ناگهان یاد گذشتهبه یادِ همسرانِ چون فرشتهبه یاد آن همه با هم نشستنبه یاد روز عقد و عهد بستنبه یاد قوری و چای و سماوربه یاد لطفِ مرد و عشق همسربه روزهایی که چایی نوش می شدحکایت پای کرسی گوش می شدنمی گفتند چه کس،دزدید و کی بُردحکایت بود و قصه ی حسین کُردنه اینترنت وجود داشت نه موبایلیزن و شوهر نداشتن رمز و فایلیهمه سر گرم کار خویش بودنخوش و مسرور و بی تشویش بودنبه ناگه گوشی و اینترنت آمدغم و درد و بلا و محنت آمدنمودند گوشی هایی داخل گوشصدای یکدیگر کردند فراموشموبایل یک حُسن دارد و ده آفاتاگر گویم شوم مردِ خرافاتپدر مادر که چون آیینه هستندجدا از بچه ها تنها نشستندبرای بچه ها گوشی خریدندحیا و پرده ها یکجا دریدندچه عکس هایی که می بینند جوانانچه ظلم هایی که شد بر نو جوانانموبایل در زندگی یعنی غم و دردموبایل کرد ارتباط مرد و زن سردموبایل بنشست جای زن و شوهربرادر دور و دورتر شد ز خواهراز آن روز که موبایل آمد به بازارزن و شوهر شدن دلسرد و بیزارنمی گویم که ماهواره چها کردولی دانم همه از هم جدا کردبه همچشمی هر آنکه مبتلا شدبه صدها محنت و غم مبتلا شدزنِ خانه به جای خانه داریشویش را داده از خانه فراریندارد وقت بگیرد بهر خود نونتلفن کرده شام آرند ز بیرونالهی که نبود همراه اولکه خورده زندگی را مثل انگلزن و شوهر که بودند یار و همدلبه هم زد زندگی ها را ایرانسلالهی سیم اینترنت بسوزهکه مرد و زن شدن هر دو رفوزهیکی گفتا گر اینترنت بسوزدبگو قاسم کجا مطلب نویسداگر در سر نباشد عقل و تدبیرخطر دارند تیغ و کارد و شمشیراینترنت هم مثال تیغ و چاقوبه یک معناست ابزارِ دو پهلوبگیر از دست نادان چاقوی تیزکه او را از جنایت نیست پرهیزاگر خنجر بدبدی دست عاقلبرو آسوده باش او نیست غافل (W, ...ادامه مطلب

  • روز پدر بر پدران مبارک

  • ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️کشتی اسلام را لنگر علی استامت آزاده را رهبر علی استسیزده ماه رجب ماه خداستروز میلاد امام الاولیاستدر میان کعبه یک زیبا پسرشد به دنیا تا شود فخر بشردر چنین روز، مظهر صدها گهرپرتو حق گشت در او جلوه گرآسمان شیرین شد از شهد و شکرزانکه میلادش شده روز پدردر شب تاریک مهِ تابان پدرداروی هر درد را درمان پدرای پدر ای یار و همراهِ معینبهر فرزندان بر انگشتر نگینهست نام و یاد و راهت افتخاررحمت حق بر تو بادا بی شماربودی و هستی انیس و مونسمبی تو تنها و غریب و بی کسمرنج هایت گر یکایک بشمرمگویی انگشتم به دریا تر کنمچون ببینم قامتت همچون کمانوصف تو خارج شود از هر بیانخواستم گویم برایم گوهریدیدم از هر گوهری بالاتریهستی ام از هستی ات دارد نمودبی تو و نام تو بودن را چه سود؟عمر خود در پای عمرم سوختیتا به من راه و ادب آموختیراه را بودی برایم روشنامن مرید و تو امام و مقتداکاش بودی در کنارم ای پدرای شکوه و اقتدار و تاج سرآنچه هستم از تو دارم یادگاراعتبارت هست بهرم افتخاربازهم در حق قاسم کن دعاتا شوم از نفس شوم خود رهاگر ز من رنجیده خاطر گشته ایبر زبان آور مرا بخشیده ایروز میلاد علی آن تاج سربر شما بادا مبارک ای پدر☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️, ...ادامه مطلب

  • چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(1)

  • ما با این واژه ها و کلمات و جملات انس ویژه داریمآدم باید سنگین باشدآدم باید متین باشدآدم نباید شوخی کند که شوخی تو را آبرو می بردآدم نباید سبک حرف و سبک رفتار باشد باید سنجیده و به جا بگویدآدم نباید هر جا و بی جا بخنددپسر فلانی رو ببین چقدر سنگین و متین و با وقارهپسرم!من سالهاست بین مردم آبرو دارم!پسرجان! تو دیدی بابات شوخی کنه؟ آدمای سبک و جلف شوخی و مزاح می کنناگر می خواهی بین مردم جایگاه داشته باشی هرگز شوخی و مزاح مکن و هیچ وقت مطلب طنز و مزاح و شوخی ننویسوارد هر مجلسی شدی سکوت کن که سعدی می گوید:تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشدآنچه ملاحظه کردید بخش کوچکی از نصایح مردان و زنانِ به ظاهر مؤمن روزگار است که به دلایل مختلف می خواهند سنگین و رنگین و متین باشندشک نکنید که بخش مهمی از زندگی ما برای محبوب واقع شدن نزد دیگران است تظاهر به خوب بودن و مؤمن بودن و درستکار بودن، طعم شیرین زندگی را از ما سلب کرده است نمی دانم چه سری است که می خواهیم به همه وانمود و اعلام کنیم ایهاالناس مرا ببینید چقدر آدم خوبی هستم!دوری از شوخی و مزاح و وانمود کردن به سنگینی و وقار نزد روحانیون بیش از دیگر اقشار است گاهی می گوییم اگر خدای نکرده آیت الله قرائتی فوت کنند کدام روحانی می تواند راه ایشان را به این گستردگی ادامه دهد؟البته خنداندنِ آدم ها کار آسانی نیست و از عهده هر نا واردی بر نمی آید به قول آیت الله قرائتی که فرمود: همسرم می‌گوید اگر من بتوانم مردم را بگریانم و آیت الله صدیقی بتواند مردم را بخنداند امام زمان ظهور می‌کند ایشان در ادامه می فرمایند: در آینده قصد دارم سایتی برای خنده درست کنم...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(2)

  • کدام بهتر است خنده رو بودن یا عبوس بودن؟ز حق توفیق خدمت خواستم، دل گفـت پنهانیچه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانیبدیهی است شوخی و مزاحِ بجا حال آدمی را خوب و غم را از دل می بَرَدفرق است بین جدی بودن و عبوس بودن هیچکس چنین آدمی را دوست نداردهمه ی ما خلق و خوی شوخ و شاد را دوست داریم حتی سیمای جمهوری اسلامی در نظر سنجی های مردمی از استقبال تولیدات طنز می گوید اینکه برخی آبشان با طنز در یک جوی نمی رود به ژن آن ها مربوط می شود شکی نیست که برخی به طور خانوادگی شوخ طبع هستند و بر عکسش هم صادق است اما اگر بخواهیم از دیدگاه اسلام به موضوع شوخی و مزاح نگاه کنیم مولای متقیان حضرت علی (ع) که خوشرویی را احسان بی هزینه می دانند خود اهل مزاح بودند و خاتم انبیا حصرت محمد(ص) شوخی را دوست داشتند شما شوخی خرما خوردن هر دو بزرگوار را شنیده اید که پیامبر(ص) وقتی خرما می خورد هسته هایش را کنار علی(ع) می گذاشت در پایان پیامبر فرمود:«پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده باشد.با اینکه روایات فراوانی در مدح شوخی و مزاح داریم ولی خیلی ها این کار را سبک می دانند و گمان می کنند هر چه سنگین تر باشند نزد مردم مقبول ترند و شاید به همین دلیل بیشتر روحانیون ما که نمی خواهند عوام زده شوند از گریه می گویند ولی از خنده دم نمی زنند اما روحانیونی هم هستند که سخن شان را با طعم طنز به مخاطب می رسانند در میان روحانیون آیت الله خامنه ای از مرحوم نوذری که تمام برنامه هایش طنز و خنده بود بارها در زمان زنده بودن و پس از مرگ شان تمجید کردندبا شوخی و طنز و خنده اگر آشتی نیستیم حد اقل قهر نباشیم!ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(3)

  • مردم انسانِ خنده رو خوشرو ،خوشگو و خوشخو را بر صدر می نشانند و از آدمِ تُرشرو و بد خو و بدگو و اخمو روی بر می گردانندنا گفته نماند گریه نیز بر هر درد بی درمان دواست. چشم گریان چشمه ی فیض خداست.به این شعر اشاره شد تا برخی گمان نکنند همیشه و همه جا باید خندید و به عبارتی گریه اَه اَه است و خنده به به،نه هر گز چنین نیست علم امروز ثابت کرده همان طور كه خنده فواید زیادی برای بدن دارد كه می توان از آنها به پایین آوردن فشار خون افزایش قدرت ایمنی بدن و بهبود حالت روحی اشاره كرد گریه ی بجا نیز خاصیت های بالاتری دارد به ویژه گریه و اشک های خلوت کنندگان با خدا و رَوندگان و سالکان راه، در دل شب که هیچکس نمی تواند ثواب و خاصیت چنین اشک هایی را بر شمارد منظور ما این است که هر چیز به جای خویش نیکوست.دو سال پیش یکی از آقایان روحانی در پایان نماز عید فطر،به جای تبریک و سخن گفتن از جشن و معنای فطرت و اهمیت عید فطر، روضه ی جانسوز می خواند و در ادامه می فرماید ما چطور می توانیم از عید و جشن سخن بگوییم وقتی تیر سه شعبه گلوی نازک علی اصغر و...ایشان از اینکه موفق شده اند کلی اشک از پیران روستا بگیرند خوشحال به خانه بر می گردند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این روضه و گریه ی بی جانوشته ی پیش رو نگاهش به شوخی های بجاست البته آدم های سنگین و رنگین و بهانه های شبهِ مؤمنانه از قدیم بوده شما از نظر و بهانه ی عمربن خطاب و قضاوت نادرست او در باره حضرت علی علیه السلام با خبرید که آن همه مقام علمى و تقوا و زهد و پارسایى و شجاعت و تدبیر و هزاران محاسن نا شناخته حضرت را به هنگام انتخاب شوراى شش نفرى نا دیده می گیرد و می گوید: اگر شوخ طبع نبودی تو برای خلافت از همه شایسته ترى و...ادامه دارد (Why, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ی بهمن آباد (11)

  • هشتم آذر 1402کرسی و دهها فواید فراموش شدهاز چراغ علاءالدین یاد کردیم که هم بخاری بود و هم آشپزخانه سیاراین آشپزخانه ی سیار در خیلی از خانه های همولایتی های مهاجر تهران نشین هم وجود داشت دلیلش این بود که نفت کمتری مصرف می کرد و فتیله ای داشت که چون شمع می سوخت تا گرمابخش باشدبا این حال تأکید می کنم این وسیله ی نو ظهور هر گز به گرد جناب کرسی نمی رسید زیرا کرسی نه فقط لذت گرما را به جسم و جان مان منتقل می کرد که آداب دور هم بودن و نگاه چهره به چهره و لبخند را نیز به ما یاد می دادامروز هم با سوار شدن بر بال خیال تاختی رفتم به دوران کودکی و خودم را زیر کرسی دیدم کرسی یعنی با هم بودن،یعنی گفتگوی چهره به چهره،یعنی هدیه کردن لبخند به یکدیگر، یعنی آگاه بودن از غم و شادی یکدیگر و...کرسی جزو فرهنگ و سنت ما ایرانی ها به ویژه روستا نشینان کویر بود که هرکس به سهم خود خاطراتی از گرمای دلچسب این چهارپایه ی جادویی دارد همان چهار پایه ای که همه را دور هم جمع می کرد و بزرگ خانواده برایمان حکایت و خاطره می گفت مادر بزرگ قصه گویی می کردکرسی تنها وسیله گرم کردن نبود که از نگاه طب سنتی دهها خاصیت و منافع داشت و دارد مانند رفع کم خونی: وقتی پاها در زیر کرسی آرام آرام گرم می شود مغر استخوان که کارش خونسازی است شروع به فعالیت کرده و عملیات خون سازی را تقویت می کرد از این ها گذشته زیر کرسی نشستن هم آداب خاص خودش را داشت به عنوان مثال جا و جایگاه پدر و مادر کاملا" معلوم بود و اگر فرزندی بر آن جایگاه تکیه می زد مورد تمسخر دیگر اعضای خانواده قرار می گرفت در آن روزگار پدر، پدر بود و مادر مادر...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ی بهمن آباد (12)

  • هشتم آذر 1402کرسی درمان کننده درد پا و کمر و...این روزها خیلی ها به ویژه زنان و مردانِ ساکنِ بهمن آباد از پا درد و کمر درد رنج می برند همین عزیزان که خود جزو نسل های پیشین هستند واقفند در گذشته با آنکه هوا بسیار سرد و برفی و بارانی بود ولی چون مردم در طول پاییز و زمستان از کرسی استفاده می کردند گله مندیِ از دردِ پا و کمر یا نبود و یا اندک بود کرسی جزو فرهنگ و سنت ما ایرانی ها به ویژه روستا نشینان کویر بودهر کدام از ما خاطراتی از گرمای دلچسب کرسی داریم کرسی همان چهارپایه ای است که همه ی ما را دور هم جمع می کرد و بزرگ خانواده که معمولا" صدر نشین بود حکایات و خاطرات می گفت و مادر و مادر بزرگ ها نیز قصه گویی می کردندمردم در گذشته چیزهایی می دانستند که که نسل های بعدی از درک آن عاجز بودند به عنوان مثال مردم در گذشته می دانستند پاهای خسته و سرد آن ها تنها در زیر کرسی آرام آرام گرم می شودو عملیات خون رسانی را تقویت می کند همچنین عقیده داشتند استخوان درد تنها با نشستن در زیر کرسی درمان می شود نه با داروهای شیمیایی و...(طب سنتی اکنون می گوید: برای در امان بودن از آرتروز و رماتیسمدرد زانو و درد کمر و دیسکو همچنین پیشگیری از ابتلا به واریس در پاها و پیشگیری از یبوستو گردش خون به سمت عضو های حساس و حیاتی بدن مانند قلب، مغز و کلیهو کاهش قند خونو خواب آرام و راحتو تقویت حافظهو پاکسازی بدن و دفع اخلاط اضافه،تنها با نشستن در زیر کرسی بدست می آید همچنین گرمای ملایم کرسی سودا و بلغم زائد را نیز از بین می‌برد و تاثیرات مثبتی روی لوزالمعده می‌گذارد که برای کاهش قند خون مفید و در درمان دیابت کمک کننده است همه ی این ها و دهها خاصیت دیگر تنها و تنها با نشستن در زیر کرسی به دست می آید)...ادامه , ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ی بهمن آباد (2)

  • هشتم آذر 1402سفر کردم به سوی بهمن آباد.نه بهر شادی و نه خاطری شاد در آنجا صحبت از مرگ و عزا بودتسلی دادنِ صاحب عزا بودیکی گفت مادرم ای نور دیدهغم سنگین سالگردت رسیدهبیامد رحمت الله در کنارتشود مرهم به قلب بی قرارتدگر گفتا که اکبر محترم بودحضور و بودن او مغتنم بودهمه گفتند از اخلاق خوبشز رفتار و ز کردار نکویشیکی گفت اکبر آقا خوب رفتیندیدی رنج جان دادن به سختیاز آنجا که نکرد بر کس جفایینبردند نام او با بی وفایینگویم این سبو افتاد و بشکستکه او محبوب بود و قلب نشکستندیدیم او دلی بشکسته باشدو یا راهی به مردم بسته باشدخوشا آنکس که نیک آمد به دنیاو با نام نکو رفت سوی عقباو خوش تر آنکه گر یاری نبودهبه دوش این و آن باری نبودهچه خوش باشد پس از رفتن و مردنبه نیکی و خوشی نام تو بردنمکن بر این و آن صعب و درشتیکه گویند بعدها نامت به زشتیبکن کاری خداوند را خوش آیدو خلق از کار نیکت سر خوش آیدز دنیا رفت اکبر مَردِ خوشنامبه مانند پدر راضی و آرام به فرزندان بوَد این مرگ دشوارولی بر مادرش بسیار بسیارخدایا صبر ده بر مادر اوکه اکبر بود چون جان در برِ اودو باره تسلیت گویم به اقواممرا در غم شریک دانید و همگام بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سفرنامه ی بهمن آباد (3)

  • هشتم آذر 1402هر کس زادگاهی دارد که به آن سر زمینِ مادری می گویدهر کس جا و مکانی را که در آنجا به دنیا آمده وطن و پاره تن می نامدهر کس در سینه اش عشق و شاید هم عشق هایی را می پروراند که یکی از آن ها وطن اوستهر کس به گونه ای متفاوت عشق هایش را به پای وطنش می ریزدهرکس به نحوی با زادگاهش عشق بازی می کندعشق ورزیدن به زادگاه ویژگی همه ی موجودات است به همین دلیل بسیاری از حیوانات را نمی توان از زادگاه شان راند به ویژه موجوداتی که بال پرواز دارند در غیر زادگاه شان ماندنی نیستند این مهم را خیلی ها تجربه کرده اند.از سفرم به بهمن آباد می گفتم از پهن دشت کویر که برایم عزیز استشب 5 شنبه وارد زادگاهم شدم از چگونگی بر گزاری دو مراسمِ همزمان که اولی سالگرد بود و دیگری مراسم تشییع و خاکسپاری پرسیدمساعت 8 بامداد روز 5 شنبه بلندگو صدای گوینده را به گوش ها رساند که می گفت: ساعت 9 بامداد مراسم تشییع جنازه ی مرحوم اکبر آقا از خانه ی پدریِ خدا بیامرز آغاز می شود زودتر از موعدِ اعلام شده در محل یعنی خانه ی مرحوم دایی رضا قلی حضور یافتم پیش از من خیلی ها آمده بودند در حال تسلیت گفتن به صاحبان مصیبت بودم که تابوت حامل مرحوم اکبر علی دایی را آوردند فضای حیاط پر شد از گریه و شیون بازماندگان به ویژه که با اصرار آن ها تابوت را داخل اتاقی بردند که روز قبل، مرحوم اکبر آقا جان به جانان تسلیم کرده بود بدیهی است که در این مکان گریه ها به اوج می رسند در این میان یکی می گفت تابوت را حمل کنید دیگری می گفت بگذارید گریه کنند و تخلیه شوند!...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها