بهمن آبادخبر

متن مرتبط با «های» در سایت بهمن آبادخبر نوشته شده است

درد سرهای با کلاس و امروزی بودن(1)

  • وقتی دَوَندگی جای زندگی را می گیرد...از وقتی مردم به دو دسته ی دهاتی و شهری و متمدن و بی تمدن و با کلاس و بی کلاس تقسیم شدند فاصله ی دل ها نیز روز بروز بیشتر شدبا فاصله و شکافِ طبقاتی و ظهور پدیده ی تکنولوژی صله ارحام و دید و بازدیدها و شب نشینی ها و نگاه های چهره به چهره نیز فراموش شدندوسایل ارتباطی که قرار بود دل ها را به هم نزدیک کند روز بروز در فاصله انداختن قلب ها طرحی نو در انداخت و به جدایی ها دامن زداز وقتی زرق و برق زندگی جایگزین ساده زیستی شد مردم هم گرفتار چشم و همچشمی شدنداز وقتی آپارتمان سازی باب شد چاه موال و مستراح های قدیم از گوشه ی حیاط ها به داخل آپارتمان منتقل شدند و به نام جدید توالت ارتقاء یافتند که خود حکایت دیگری استاز وقتی پایمان به آنسوی مرزها باز شد آشپزخانه ها مان هم رفته رفته شکل باز به خود گرفتند و اُپن شدند اپن که واژه غریبه است حتی به دورترین روستاها راه یافتمتجدد که شدیم انواع نان و نانوایی ماشینی وارد بازار شد در نتیجه بوی نان تازه از کوچه پس کوچه های روستا و شهر رخت بر بستبا آمدن تجدد و چشم و همچشمی غذا خوردن بر روی زمین و چهار زانو زدن و با دست غذا خوردن شد یک عمل دهاتی و قدیمیبا ظهور تکنولوژی گفتگوی پدر فرزندی و زن و شوهری و مادر دختری جای خود را به گوشی های همراه داد...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دردسرهای با کلاس بودن

  • یاد بادا زندگی بی کلاسصد درود بر مردمان حق شناسدوره های پر نشاط و دلخوشیوآن همه دلدادگی و سر خوشینه غمی بود از نگاهِ دیگراننه افاده داشتیم بر این و آنبی کلاسی داشت خود یک عالمیقلب ها خوش می تپید در سالمیخانه های آن زمان یادش به خیرباغچه و ماهیِ حوض یادش به خیر کوچه هامان بود در امانساکنان کوچه بودند بهترانسایه همسایه ها بود مستدامرفت و آمد بود و عز و احترامشب نشینی ها و بگو و بخندحرف های شهد و شیرین تر ز قند قلب ها پر بود از مهر و صفابود بین همسران عشق و وفازندگی در زیر سقف آسمانلذتی بهتر نباشد بی گمانآن زمان آپارتمان معنا نداشتاین تفکر بین مردم جا نداشتیاد و صد یاد از حیاط های بزرگیادِ راد مردانِ والا و سترگبچه هامان جای بازی داشتندبازی های خوب و نازی داشتندآن زمان بودند مردم بی کلاسزندگی ها بود دور از هر هراسمتجدد چون شدیم و با کلاسزندگی ها شد پر از ترس و هراسترس از فردای خود و کودکانترس از تحمیل جنس قهرمانیاد بادا که پدر بود قهرمانمادران بودند به عالم بهترانتبلت آمد قهرمانی را گرفتبی کلاسی شد قدیمی و خرفتاین کلاس و این تجدد از شماخانواده،عشق و یکرنگی ز مااین همه رفتار ها و ترهاتبی گمان هر گز نیابی در دهاتصد درود بر مردم اهل کویرمردمان با صفا و بی نذیرمردمی که عشق را معنا کنندکی ز سختی ِ زمان پروا کنندیاد کردی قاسم از هجر و فراقاز جدایی های نسل و انشقاقعاقبت هر چیز پیوندد به اصلانشقاق نسل بر گردد به وصلزندگی ها می شود آسان و سهلدینِ حق غالب شود بر دنگ و جهل بخوانید, ...ادامه مطلب

  • انسان و حسرت های دنیا و آخرت (5)

  • کاش تن به ازدواج نمی دادمکاش فرزندی نداشتمکاششششششششاشاره شد حسرت های قیامت قابل جبران نیستند و گفتیم هر آدمی یک سری حسرت های دنیایی دارد که قابل جبران هستندبرخی از حسرت ها هم یا در گذر زمان حل می شوند و یا به ما می گویند اتفاق یا اتفاق های پیش آمده در قد و قواره حسرت خوردن نیستند به عنوان مثال؛ دختر و پسری که با دیدن ظاهر فریبنده ی یکدیگر دل در گرو هم دارند و به اصطلاح عاشق می شوند برای وصال،خود را به آب و آتش می زنند ولی با گذشت زمان و خاموش و سرد شدنِ آتش عشق متوجه می شوند راه را و یار را اشتباه گرفته اند آن دو کبوتر عاشق از آغازِ سرد شدنِ آتش عشق شان حسرت روزهایی را می خورند که در فراق بودند این دو کبوتر عشق، رفته رفته به جایی می رسند که می گویند کاش می شد بر گردیم به قبل از آشنایی و کاش او را نمی دیدم کاش بله نمی گفتم کاش فرزندی از این...نداشتم و ای کاش...مردم در خانه و بیرون و محل کار و کسب و کارشان کاش هایی دارندکاش فلان ملک را خریده بودمکاش فلان معامله را انجام نمی دادمکاش این وصلت سر نمی گرفتو یا کاش با فامیل وصلت نمی کردمبر عکسش هم هست یعنی کاش با غریبه وصلت می کردمکاش فرندانم همه دختر بودندو یا کاش همه ی فرزندانم پسر بودندکاش با فلانی مشورت نمی کردمکاش با پدرم مشورت کرده بودمکاش وطن را ترجیح می دادم و هجرت نمی کردمکاش زودتر از این ها زندگی ام را به شهر می بردمکاش درس می خواندم و برای خودم کسی می شدمکاش هر گز درس نمی خواندمکاش جایی دور از همه زندگی می کردمکاش در کنار دوستانم بودمکاش سفره دلم را برای این و آن باز نمی کردمکاش کسی بود تا با او درد و دل می کردمکاش برای انتخاب رشته تحصیلی ام مشورت می کردمکاش خودم تصمیم می گرفتم و تن به مشورت نمی دادمکاش به اولین خوا, ...ادامه مطلب

  • عقل، یکی از نعمت های بی بدیل خداوند(3)

  • عقل فضیلت و بی عقلی ننگ استبه همین دلیل آنکه عقل اندکی دارد و یا اصلا" ندارد مدعی است سهم بیشتری از عقل نصیبش شده، مصاحبه هایی که در تیمارستان با بیماران روانی انجام گرم ثابت کرد دیوانگان، خودشان را عاقل و پزشکان و عوامل درمانی را دیوانه می پنداشتندهمانگونه که علم با تعلیم افزون می شود عقل هم با نشست و بر خاست و همنشینی با خوبان و تجارب زیاد می شود :پیامبر اسلام (ص) که خود عقل کل هستند فرمودند: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا؛خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر استو در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر استو خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نکرداما پرسشی که پیش می آید اینکه اگر قرار باشد همه ادعای داشتن عقل کنند شاغول (شاقول) شناخت آدم عاقل و بی عقل کدام است؟ البته شاغول و تراز اصلی ما مسلمانان به ویژه شیعیان ، سیره و فرمایش پیامبر(ص) و امامان و معصومین است در همین رابطه به ویژگی هایی که حضرت ختمی مرتبت(ص) در باره ویژگی های فرد عاقل فرموده اند اشاره می کنیم تا ببینیم آیا خودمان چنین ویزگی هایی را داریم یا ...و اما ویژگی های آدم عاقل؛1 - در برابر رفتار جاهلانه نادان نسبت به خود، بردبارى نشان می‌دهد.2 - از کسى که به او ستم کرده است، در می‌گذرد.3 - در برابر فرودست خود فروتن است.4 - از فرادست خود در طلب نیکى پیشى می‌گیرد.5 - هر گاه بخواهد سخن بگوید، می‌اندیشد.6 - اگر آنچه می خواهد بگوید خوب بود، می‌گوید و بهره‏ مند می‌شود و اگر بد بود، خاموشى می‌گزیند و سالم می‌ماند.7 - هر گاه با فتنه‏‌اى روبه‏ رو شود، به خدا پناه می‌برد و دست و زبان خود را نگه می‌دارد.8 - هرگاه فضیلتى بیند، آن را غنیمت می‌شمارد.9 - شرم و حیا از او جدا نمی‌شود،10, ...ادامه مطلب

  • کارهای یادگار و نام های ماندگار(5)

  • شهرت اعتباری و شهرت خداییو یک خاطره جالب در تحسین علمدر جامعه ای زندگی می کنیم که برخی برای به شهرت رسیدن دست به هر کاری می زنند در رأس آن ها لوطی ها و بند بازان قدیم و بازیگران امروز هستند عطش شهرت طلبی و مشهور شدن گاهی اوقات آن ها را به بی راهه می برد که بی شک آبرو ریزی آن ها را در خبرها شنیده اید و خوانده اید همه ی این شهرت های غیر واقعی زودگذرند و تاریخ انقضای آن ها تا وقتی است که به اصطلاح برِ رو (زیباییِ ظاهری)داشته باشند این برِ رو هرگز آبرو نمی آورد ولی آدم ها بزرگ و اثر گزار چنین نیستندیک خاطره خواندنی؛چند سال پیش تلویزیون برنامه ی همایش بزرگی را پخش کرد که صاحب نظران و عالمان و متخخصان و صاحب منصبان و سرمایه داران و مالکان شرکت های بزرگ حضور داشتند در حالی که یکی از صاحب نظران فلسفه در حال سخنرانی بود پیر مردی عصا زنان وارد سالن شد حاضرینِ در سالن که حضرت استاد را می شناختند به محض مشاهده ایشان همگی به احترامش بر خاستند و همراه با سخنران دقایقی طولانی برای راد مرد دست زدند و ایشان را تحسین ویژه کردند که گفته شدعمر خود را صرف خدمت صادقانه و به سامان رساندن چندین نسل جوان در دانشگاه کرده و یادگار و اثرهای ماندگار بر جا گذاشته است بنده هم که هیچ شناختی از حضرت شان نداشتم از آن همه شور و هیجان به وجد آمدم و اشک شوق ریختم و به احترام چنین اعجوبه ای بر خاستم به ویژه وقتی دیدم جنابِ سخنران که خود اهل علم و از نویسندگانِ بنام بود از پله کان پایین آمد و بر دست استاد بوسه زدباور می کنید این عمل یعنی بوسه زدن بر دست استاد برای برخی چندان هم آسان نیست؟هیچ می دانید بعضی ها هر گز نمی توانند از اثر کسی تعریف و حتی تأییدش کنند ولی شوربختانه در تخریب پیشتازند؟به نظر من آن ها که ب, ...ادامه مطلب

  • کارهای یادگار و نام های ماندگار(6)

  • همراه با حضرت فردوسینام و ننگبقای انسان در نیک نامی و فنای او در ننگ نامی استانسان دوست دارد در طول و عرض زندگی و پس از مرگش از او به نیکی یاد کنند اما گاه در انتخاب راه در می ماند از این رو به کارهای سطحی و ریب و ریا روی می آورد شاید نمی داندهزینه بیجا نتوانسته و نمی تواند در ماندگاری نام نقش داشته باشد مگر آنکه به نیت خالص و برای رضای حق به صدقات جاریه روی آورد(«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت و آزار باطل نسازيد...)از نظر حضرت فردوسی نیز دست یافتن به نام نیک که از منزلت والایی بر خوردار است باید به دور از گناه باشدفردوسی می گوید در اين جهان زود گذر زيست و زندگي ما زود سپري مي‌شود ما از از خاك بر آمده ایم و سرانجام به خاك فرو خواهيم شد اگر دژ آهنين هم باشيم باز چرخ روزگار ما را فرسوده و نابود مي كند .سپهر بلند ار كشد زين تو سر انجام خشت است بالين تواگر باره ی آهنينــــــی بپای سپهرت بسايد نمــانی به جایهر چه جلوتر می رویم می بینیم آنچه از ما به جای می ماند نام نیک و بد است و انسان، پیوسته کارهایی انجام می دهد که نام و یادش ماندگار شود ولی گاه غفلت می کند و نمی داند نام از راه کسب مال و ریخت و پاش های ظاهر سازی باقی نمی ماند بدتر اینکه نمی داند کسی که مال اندوزد و علم نیاموزد و یا خدمتِ صادقانه نکند خیلی زود نام و یادش فراموش می شود و آنکه علم می آموزد و می آموزاند و خدمات ماندگار و خدا پسندانه می کند همچون چشمه ای جوشان می جوشد و خیر می رساندانسان به همان میزان که دوست دارد نامش به نیکی برند از ننگ نامی دوری می گزیند به قول حضرت فردوسی:مرا سر نهان گر شود زير سنگ از آن به كه نامم بر آيد به ننگبه نام نكو گر به ميــرم رواست مرا نام بايد كه تن م, ...ادامه مطلب

  • غزه و زخم هایش

  • خواهم از زخم غزه بنویسماز غم و رنج غزه بنویسمبه نویسم از آنسوی دیواراز صبوریِ مردم بیداراز مجاهد و فی سبیل اللهاز غیورانِ شیر حزب اللهاز حماس و حماسه آناناز رشادت و حمله ی شیراناز جنایات و صعبِ اسرائیلاز منافیِ تورات و انجیلاز بزرگ کشورِ فلسطین و قدسقبله ی مسلمینِ عالم، قدساز همه روز و شب جنایت هاوان همه سال ها خباثت هاصهیونیسم قصد دودمان کردهقصد کشتارِ کودکان کردهمردم غزه بین آتش و خونکرده اند دشمنان،خوار و زبونمی کند خانه هایشان ویرانخانه نه بلکه بیشه ی شیرانمرحبا بر برادران حماسیارتان باد حضرت عباساو که در کربلا رشادت کرداز برادر و دین حمایت کردای مجاهد، دلیر جان بر کفگر کنی اقتدا به شاه نجفدشمن خویش کرده ای ترسانکارها می شود بسی آسانمردم غزه زیر آوار استزیر بمب و گلوله هوشیار استزخم غزه دو باره سر وا کرددشمنان، مفتضح و رسوا کردلانه ی عنکبوت فرو پاشیداهرمن این پیام را بشنیداین پیامی است روشن و واضحعنقریب است تا شویم فاتحصهیونیستِ لعینِ رو به فناغاصب است و ندارد هیچ بقاهمه باشند حماس را حامیآفرین بر جهاد اسلامیما ز نزدیک و دور کنیم دعاتا شود ریشه کَن قوم دغاغزه این روزها شده غوغاهست گویی زمین کرببلاکربلای کنون فلسطین استقدس ما قبله ی نخستین استکشور مسلمین نمودند غصبزور مداران مدیر کردند نصبمالک خانه را برون کردندغاصب خانه را مصون کردندجنگِ امروز عزت و شرف استحامیِ زور را کجا شرف است؟آفرین بر شجاعت و تدبیرخصم کردند ذلیل و غافلگیرخواب بر دشمنان کنید حراممانده است چند صباح تا فرجامقاسم این وعده ی خداوندی استکه سر انجام ظلم نابودی است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به یاد روزهایی که گذشت

  • گاه گاهی دل هوای حال دیرین می کندیاد ایام و شب و حالاتِ شیرین می کندیاد روزهایی که بودیم در کنار دوستانیاد یارانی که بودند همچو گل دربوستانیاد بازی ها و دعواها و قهر و آشتییاد گرد و خاک و آب سالم و بهداشتییاد شب های زمستون و چغندرهای داغیاد زردک های سرد و یاد چایی های داغیاد بابا آب داد و یاد روستای سویزیاد دوستانی که هستند همچنان بهرم عزیزیاد حاضر گفتن اکبر که دایم خواب بودیاد اصغر که همیشه صبح ها بی تاب بودیاد شاگرد کلاس با قد کوتاه و زرنگیاد آداب و ادب و دوری از حرف جفنگیاد بادا شب نشینی های یک شب در میانیاد بادا اوسنه و قصه گوی خوش بیانیاد خنده گریه های روز اول در کلاسیاد بادا یقه ی سفید و بهداشت لباسیاد بادا گفتگوی مردمان روستایاد بادا جمع شان جمع بود بین کوچه هایاد بادا خنده هایی که غم از دل می زدودیادِ روزهایی به خیر که حزن و اندوهی نبودیاد روزهایی که هر کس داشت تاجی بر سرشپشت و پشتیبان پدر بود و مربی مادرشعمه و خاله عمو بودند همه دلسوز اومادر و خواهر همیشه بوده اند پاسوز اویاد بادا سفره های ساده ی تحویل سالو دعای والدین آن گوهران بی مثالیادم آمد از تنورچه و تنور و بوی ناناز صمیم قلب باید گفت درود بر مادرانبچه آور، بچه پرور، زنِ خانه مردِ صحراخانمِ بی ادعا، قانع ولی قلبش چو دریایاد روزی که درون خانه ها آرام بودپشتِ بامِ خانه ها کاهگل نه ایزوگام بودیاد بادا گریه ها و خنده های بی دلیلآنهمه محبوب بودن نزد فامیل اصیلدل مرا با دوره های کودکی پیوند دادماهیِ افتاده را با آبِ بحر افرند دادبازهم دلتنگ یاران قدیمی می شومعاشق دیدار دوستان صمیمی می شومکاش می خواندیم دو باره درس بابا آب دادنان پزِ آن دوره مادر بود مادر نان داداین سفر گرچه خیالی بود دیدار تازه شدقلب قاسم از چنی, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(1)

  • شمر در کوفه بر طبل جنگ می کوبد!اوضاع و احوال کربلا با ورود لشکر عظیم پسر سعد آنهم در برابر لشکر محدود امام علیه السلام هر لحظه ملتهب تر می شود امیران لشکر عبیدالله هر کدام می خواهند گوی سبقت را در نا جوانمردی از دیگری بربایند پیک ها نیز مدام بین کوفه و کربلا و شام در حرکت اند و اوضاع را گزارش می کنند ابن سعد می خواهد عبیدالله را از جنگ منصرف کند با این رویکرد قاصدی را نزد امام(علیه السلام) فرستادفرستاده عمر سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت.فرستاده عمر عین فرمایش امام علیه السلام را تقدیم عمر کرد ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساندعبیدالله به فکر فرو می رود اما مگر امثال شمر می گذارند عبیدالله به غیر از جنگ هم فکر کند؟عبیدالله در پاسخ نامه پسر سعد نوشت:از حسین بن على(علیه السلام) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست»عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد.امام(علیه السلام) فرمود:من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وضع پر التهاب این روزهای کربلا(2)

  • آیا در کربلا بین لشکر ابن زیاد کسی نبود که حقانیت امام حسین علیه السلام را تصدیق کند؟پاسخ؛فراوان بودند اما...ار گفتگوی امام علیه السلام و عمر سعد در عصر تاسوعا چنین بر می آید که حتی عمر سعد هم به حقانیت امام(ع) پی برده بود و منطق حضرت را قبول و تصدیق می کرد تنها عذرش ترس از بی رحمى و قساوت یزیدیان بود که بهانه ای بیش نبود! زیرا بر خلاف آنچه پسر سعد از ترس واکنش عبیدالله در برابر مخالفتش با جنگ و پیوستن به حسین(ع) می گفت دنیا خواهی و حب نام و نان و مقام او را به بد عاقبتی و نکبت کشاند.اسناد می گویند:عبیدالله که از توانایی‌های عمر بن سعد در مبارزات و جنگ‌ها باخبر بود و وی را در میان هواداران بنی‌امیه، مناسب نبرد با امام حسین علیه‌السلام می‌دید، به وی پیشنهاد فرماندهی سپاه رزمی خویش بر ضد امام حسین علیه‌السلام را داد و تنفیذ حکومت ری را مشروط به پایان بخشیدن ماجرای قیام امام حسین علیه‌السلام نمود.عمر بن سعد در آغاز برای پذیرش این أمر مهم از خود تردید و دو دلی نشان داد، ولی در برابر تطمیع‌های شیطانی عبیدالله تسلیم شد و پیشنهادش را پذیرفت و فرماندهی سپاه یزید بن معاویه را بر ضد امام حسین علیه‌السلام بر عهده گرفتعبیدالله پسر سعد را تهدید نکرد بلکه تطمیع کرد و این روش جواب داد تا جایی که وقتی امام علیه السلام در پایان مذاکره ی بی نتیجه ی عصرگاه تاسوعا رو به پسر سعد فرمود: امیدوارم که از گندم عراق نخورى ابن سعد گستاخانه و به استهزا گفت: جو عراق مرا کافى است و چنین شد که روز عاشورا رو به لشکر تحت فرمانش فریاد بر آورد؛بروید به عبیدالله خبر دهید ابن سعد نخستین کسی بود که نخستین تیر را به سوی حسین بن علی پرتاب کرد! لعنت الله... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • روزهای پر التهابِ کربلا(4)

  • وقتی لقمه های حرام مانع شنیدن صدای حق می شود!روزهای پر التهاب برای خاندان اهل بیت علیه السلام از پی هم می آیند و می روند کودکان دمی از بزرگترها جدا نمی شوند در این میان نقش کوه صبر و متانت و تقوا حضرت زینب کبری(س) در آرامش دادن به کودکان و زنان حرم بی بدیل است لشکر از همه سو به کربلا سرازیر شده است با این که جنگ حتمی به نظر می رسد ولی امام (علیه السلام) در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هیچ کس فردا ، ادّعاى بى اطّلاعى نکند اما افسوس که گوش شنوایی برای شنیدنِ حرف حق نیست خوارزمی می گوید: روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه كاملا آماده گردیدند و پرچمهاى لشكر عمر سعد بر افراشته شد و صداى طبل و شيپور آنان در بيابان كربلا طنين افكن گرديد، لشکر به طرف خيمه هاى حسين بن على حركت كرد و خيمه ها را احاطه نمودند، حسين بن على علیه السلام از ميان خيمه و از داخل لشكر خويش بيرون آمد در برابر صفوف لشكر دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان او گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان سر و صدا و هلهله و شادی مى كردند حضرت (بی ادبی و بی نزاکتی آنان را نادیده گرفت) و با اين جملات،(فریب خوردگان و دنیا طلبان)را به آرامش و سكوت دعوت فرمود:واى بر شما! چرا گوش فرا نمى ندهيد تا گفتاری كه شما را به رشد و سعادت می رساند بشنويد، هر كس از من پيروى كند،خوشبخت و هر كس عصيان و سر کشی و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است آرى در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده و در اثر غذاها و لقمه هاى غير حلال كه شكمهاى شما از آنها انباشته شده خدا بر دلهاى شما اين چنين مهر زده است .واى بر شما! چرا آرام نمى شويد؟! چرا گوش فرا نمى دهيد؟! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حسینیه ها و تکیه های قدیم

  • حسینیه و تکیه های قدیمهمان یادگاریِ عهد ندیمگلین گنبدی داشتند با صفاکه میداد هر خسته دل را جلاهمه ساز و کارش گل و آب بوداصولش همه روی آداب بودشنیدم که اوستاد عهد قدیمهمه داشتند قلب های سلیمبه هر خشت گفتند نام خدارهِ خویش کردند ز شیطان جداوضو ساختند قبل هر کار و بارکه برکت دهد ذات پروردگارزَبَر دست بودند و داننده کارهمه صالح و پاک و پرهیزکارهمه روز بودند به سعی و تلاشاز این ره نخوردند نانِ معاشبه چیدند همه خشت ها با وضوخوشا آنکه خورد آب از این سبوخوشا آنکه نوشید آب زلالتناول نمود لقمه های حلالچنین زندگی مایه برکت استبه روز جزا دور از خجلت استگذشت و گذشت تا رسید این زمانکه تغییرها را نشاید بیانحسینیه ها نام هیئت گرفتبه این نام معروف و شهرت گرفتچو جمع عزادار شد بیشترشدیم دور از هر چه بود پیش تربدینسان حسینیه ها رفت ز، یادعبور کرد آن دوره چون تند بادحسینیه ها مملو از عشق بودعزاداری پالوده و صدق بودادب بود سر مشق در زندگیادب یعنی سرمایه زندگیبزرگتر بزرگ بود و با احترامحضورش همی مایه انسجامبه هر انجمن جای او صدر بودتکلف نه بلکه گران قدر بوددوباره کنیم یادی از اوستادکه بهر خدا خشت بر هم نهادبناها از آن رو شدن ماندگارکه عشق حسین(ع) بود و الطاف یارتو هم گر که خواهی شوی پایدارمگو خلق و رو کن به پروردگارمده پند قاسم تو بر دیگرانعمل می پسندد آن آستاناگر پندهای تو باشد عسلچه حاصل در آن گر نباشد عمل؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماه رمضان و سنت های فراموش شده(1)

  • دو روز مانده به پایان ماه مبارک رمضان جا دارد نگاهی بیندازیم به سنت های حسنه ی ماه مبارک در بهمن آباد و مرور کنیم خاطرات شب و روزهایی که صدای مؤذنان و دعا خوانان و الغوث الغوث گویان در هیئت ها طنین انداز می شدیادش به خیر روزگاری که شوخوانی و چِلِک زدن و بیدار کردنِ روزه داران در سحرگاه های رمضان به عنوان یک سنت پسندیده جایگاهِ خاصی داشت آن روزها مردم با صدای دل انگیز شوخوانیِ از زمانِ افطار و سحری آگاه می شدند در این بین برخی هم برای جا نماندن از قافله ی ثواب بر بلندای بام خانه ی خود می رفتند و شروع به چلک زدن می کردند نمی دانم چه موسیقی و جذابیتِ گوشنوازی در صدای چلک،نهفته بود که بیشترِ مردم روستا منتظر شنیدنش بودند تا جایی که این رسم و آیین حسنه حتی موجب تشویق نو جوانان هم به روزه گرفتن شده بود.این رسوم و دهها رسم خوب و پسندیده ی دیگر مربوط به دوره هایی است که هنوز مهمانِ نا خوانده ی تکنولوژی تشریف فرما نشده بودند! و از آنجا که نسل حاضر با تکنولوژی رابطه ی تنگاتنگ بر قرار کرده و گذشته اش را نادیده گرفته از آیین شوخوانی و سنت های ماندگار اجدادش بی خبر است و نمی داند شو خوانی جزو قدیمی‌ ترین آیین‌های سحرهای ماه رمضان است که بنا به گفته مطلعین محلی بیش از چهار قرن قدمت داردشوخوانی به معنی بیدار باش بود با شنیدن صدای شوخوان چراغ خانه ها یکی پس از دیگری روشن می شد در آن زمان همدلی بین همسایه ها طوری به هم گره خورده بود که اگر چراغ خانه ای روشن نمی شد همسایه اش وظیفه خود می دانست او را بیدار کند و یا اگر مشکلی داشت در جهت رفع مشکل به او کمک می کرد ولی رفته رفته همسایه ها بی سایه شدند!...ادامه دارد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماه رمضان و سنت های فراموش شده(2)

  • «به یاد سحر خوانان و مؤذنان و چِلِک زنان»امروز جمعه سی ام ماه رمضان، دارالشفای شبانه روزی تعطیل و سفره ی پر برکتِ این ماه بر چیده خواهد شدبا لحظه های وداع جانسوز با ماه رمضان، دوباره حسرت های سبک شمردن و بهره نبردن و توشه بر نداشتن و خوشه نچیدن از مزرعه ی عفو و بخشش خداوند بر دل ها می نشیند حسرتِ گدایی نکردن و سود نبردن از بهارِ رحمت و ذکر خدا و شب زنده داری و غفلت و غفلت...در روز آخر رمضان می خواهیم یاد کنیم از خدمتگزاران دیروز،همان هایی که با به صدا در آوردنِ چلک و شو خوانی و خواندنِ اشعار عرفانی خلق الله را از خواب و غفلت بیدارمی کردند با همین رویکرد به نیکی یاد می کنیم از پیش کسوتِ چلک زنان مرحوم کربلای حسن کربلایی غلامرضا (همسایه بام به بام)مرحوم علی اکبر فدایی (همسایه مقابل)و مرحومه زهرا خانم همسر مرحوم حاج فرج الله که همگی محض رضای خدا چلک می زدند روحشان شاددر بخش شو خوانی و اذان صدای گوشنواز و بیدار باشِ مرحوم ملا رمضان و مرحوم حاج ابوالقاسم بود که در فضای ساکت بهمن آباد طنین می افکند خدایشان بیامرزاددر پایان جادارد از مرحوم محمد کربلایی رمضانو مرحوم حاج غلامرضاو مرحوم ابراهیم توپچی به عنوان مؤذنِ آن دوره که بلندگویی وجود نداشت و از بلندای خانه خود صدایشان را به آن سوی روستا می رساندند به نیکی یاد کنیم رحمت خداوند بر آن ها باداز خداوند بخشنده و مهربان برای همه ی خاطره آفرینانِ ماه مبارک رمضان طلب مغفرت و آمرزش می کنیم.روحشان شاد و یادشان گرامیپیشاپیش عید سعید فطر را به شما مردان و زنان خداجو تبریک و تهنیت عرض می کنیم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آرزوهای آقا میرزا حسن(42)

  • عالمان بی عملآقا میرزا حسن می گوید:عمو مشتی مرادعلی می فرمود:همانگونه که در علم بی عمل نفع نیست عمل بی علم هم سودی ندارد حضرت مولوی می فرماید:عمل، بی‌علم خود سودی ندارد.چو بیماری که بهبودی ندارد.کسی که حس برتری جویی دارد و به قول امروزی ها خود شیفته است گفتار را کلید ورود به دل ها می داند با این تفکر چون می خواهد سر آمد و نفرِ اول باشد در سخن گفتن زیاده روی می کند و از چشم ها می افتد.او شاید با سخنوری شنونده را تحت تأثیر قرار دهد اما اگر عالم بی عمل باشد وقتی پای عمل به میان آید چه گویم که نا گفتنش بهتر است / زبان در دهان پاسبان سر است.البته بی عملی در مورد همه صدق نمی کند زیرا کم نیستند انسان هایی که در لباس و نام و عنوان های مختلف ،کم گفته اند و بسیار عمل می کرده اند مورد نظر ما عالمانی هستند که با عمل فاصله دارند و حتی کتاب خدا نیز به آن اشاره فرموده است.عالمی که از علمش به دیگری سود ندهد همه ی تلاش جهدش برای خواندنِ دروس بی فایده استهر کدام از ما شاهد مال اندوز انی بوده ایم که مُردند ولی نه خودشان و نه دیگران از مال شان بهره ای نبردند علم اندوز و مال اندوز کفه ی یک ترازو هستند این دو رنج بردند ولی بهره نبردند و بهره نرساندند بارها شنیده ایم که جماعت بی عمل را تشبیه کرده اند به درخت بی بَر، زنبور بی عسل، فانوس بی سو، در یای بی آب، تنور بی آتش ، لشکر بی سپاه، سپاه بی سلاح و...در مَثَـل آنـان کـه بـر تـورات ‌‌چـنـدبـار کـرده گـشتـه انـد انـدر پـسـنـدحـمل آن ‌را پس نکـردنـد آن کسـانآن چـنــان کـه بــود حـقّّ حـمـل‌آنبـر مـثالِ آن حـمــاری کـز عـتابمی نمایـد حـمـل أسفـار و کتـاببی خـبر از پشت خـویش آن بی تمیزکانچه در بار است می باشد چه چیزاشاره به آیه 5 سوره جمعه دارد که در با, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها