«کجا رفت و چه شد مهر و محبت»

ساخت وبلاگ

سفر کردم به وادی محبت
ندیدم مهربانی و مودت

همه با یکدگر بیگانه بودند
چو مرغان فکر آب و دانه بودند

کسی را در کنار هم ندیدم
اگر دیدم رفیق هم ندیدم

نه حرفی گفته می شد نه کلامی
نه باهم داشتند لطف و سلامی

ندیدم بین شان مهر و محبت
بودن در نخوت و دور از عطوفت

در آنجا مهر همچون کیمیا بود
دل و جان ها ز یکدیگر جدا بود

نمی دانم چرا دل ها شدند دور
زبان شد نیش مار و نیش زنبور

چرا مردم به هم بیگانه گشتند
چرا مستانه و دیوانه گشتند

پدر مادر چرا حرمت ندارند
بزرگترها چرا شفقت ندارند

نبی فرمود مادر را مقامش
بوَد او را بهشت در زیر پایش

پدر را گفته اند تاج است بر سر
ستون خیمه است تا هست در بَر

چرا همسر به همسر بی وفا شد
چرا مهر و محبت کیمیا شد

زن و شوهر چرا دارند گلایه
چرا بر هم زنند نیش و کنایه

زبان داده خداوند بهر آشتی
نه بهر یاوه گویی و درشتی

چرا بین دو خواهر جنگ باشد
چرا دل ها مثال سنگ باشد

صله ارحام رفت از بین فامیل
برادرها شدن هابیل و قابیل

کجا رفت آن همه احوالپرسی
نشستن در زمستان پای کرسی

کجا رفت شب نشینی های ساده
که دور از طعنه بود و از افاده

کجا رفت آن همه صدق و صداقت
کجا رفت آن همه رفق و رفاقت

امان از آفتِ مدرک گرایی
که انداخت بین مان طرح جدایی

قیاس کردیم سواد خویش با بحر
گمان کردیم شدیم علامه دهر

به حسرت زندگی را سر نمودیم
دروس فخر را از بر نمودیم

امان از چشم و همچشمی دوران
فسوس از زندگی سست بنیان

تظاهر و تفاخر کرده بیداد
از این نو کیسه ها صد داد بیداد

زیارت می رود پای پیاده
کند بر این و آن فخر و افاده

شماره می کند کو رفته چند حج
نمی داند که ره را رفته او کج

کسی حجش قبول است نزد داور
که یاریِ برادر کرد و خواهر

هر آنکس کار خیرش بر ریا شد
رهش از راه مولایش جدا شد

کسی محبوب باشد نزد یزدان
که تقوا پیشه باشد بهر جانان

بشر گرچه کماکان زنده باشد
گمانم آدمیت مرده باشد

دعا کن آدمیت جان بگیرد
دوباره زندگی سامان بگیرد

مپندار آنچه قاسم گفت سراب است
برادر! حال و روز ما خراب است

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 113 تاريخ : جمعه 25 آذر 1401 ساعت: 16:00