در پیِ دوران کودکی

ساخت وبلاگ

بر دوره های کودکی ام بی کران درود
بر لحظه های زندگی ام بی امان درود

بر دوره ای که همچو کبوتر پرید و رفت
پیمان دوستی و وفا را شکست و رفت

من را گذاشت و خاطره هایی که قاب شد
این برف قله پیش دو چشمانم آب شد

افسوس که نیست قدرت تکرار خاطرات
رفتند به خاک آن همه عشق و تعلقات

آن روزهای دلخوشی بگذشت با شتاب
رفت دوره های کودکی و دوره ی شباب

دیگر نه هست دست پدر روی شانه ام
نه مادری که بوسه گذارد به گونه ام

همسایه ها مرده و در خاک خفته اند
بازماندگان، خسته و یا بار بسته اند

آن خانه گِلی که شرف داشت به قصر شاه
اکنون شده خانه ی عبرت و اشک و آه

هر خانه ای که کوبه زدم در سکوت بود
هر کوچه بی صدا و خموش و صموت بود

فریاد کردم از غم و درد و سرِ ستوه
ای خانه کو طراوت و شادابی و شکوه

کو آن همه صدا و هیاهو و خنده ها
کو قهر و ناز و آشتیِ کودکانه ها

کو آن همه محبت و عشق و برادری
کو آن صفای باطن و آن مهر خواهری

کو آن صدای قهقهه و لحظه های ناب
رفتند کجا مردم بی ریب و بی نقاب

کو آن صدای خوب و خوش مرد آبران
کو کوچه باغ ها و کجا رفت بوستان

کو آن همه نگاه پر از مهر مادری
کو آن همه حمایت و احسان پدری

گویی صدایی از پس در گوشنواز شد
گفتا که مرگ و زندگی ما چو راز شد

دادیم به هیچ عمر و نکردیم زندگی
بیهوده بود آن همه حرص و دوندگی

ما چون شما شدیم گرفتار قیل و قال
یا چون شما شدیم گرفتار جمع مال

اینجا به هیچ می نخرند نام و مال را
نیست حاصلی شفاعت اهل و عیال را

قاسم ز کودکیِ طلایی خود مگو
از کرده و نکرده و اعمال خود بگو

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 9:33