خاطره ی من از مجلسی که با اصرار دعوت شدمی ولی...(1)

ساخت وبلاگ

دوست سخنور و.شایسته ای داشتمی و دارمی که او را خطیب توانا دانسته کنند وی در مجالس ومحافل بر منبر جلوس کرده گویندگی ها کند و دل خویشتن، آرام و مستمعین را خّرم همی دارد البته او خود همیشه از در شکسته نفسی ورود نماید و خویش را ناچیز و مردم را دانا همی پندارد من در ابتدای امر بر این فروتنی تحسینش همی کردم که دوست نکونام دگرم مرا گفت :تو این همه تعاریف زیبا از دوست خویش داشته می داری ولی این ندانی که او مردم را از این بابت نیکو و عاقل پندارد که مردمان اور را قبول همی کنند و هر زمانی کسی بر خلافِ نظر او گفته کند نازنین دوست شما او را کودن و نادان خطاب همی کند این گفته مرا گران همی آمد ایام و ایام از این سخن گذشتی تا این که  روزی از سر مهربانی و امتحان،به دوستِ سخنورم،عرضه داشتمی که:ای دوست با من مهرورزی پیشه دار و در مجلسی که تو را به دعوت می خوانند مرا نیز با خویش همراه همی کن تا بلکه در تلمذ تو  دانش سخنوری آموخته دارم،  او در جوابم گفته داشت:هر گز نشاید که در آنجا تو را بُرده کنم چون آنجا،یافت می شوند کسانی که تو را پرسان کنند از دانش و اندیشه ات،و تو آدم بی دانش را به آنجا چه کار؟ اصراردنباله دار همی کردمی تا نام مرا از مستمعین به مدعوین و رفته رفته به سخنور آن مجلس تغییر همی دهند که منت گذاشتی و مقبول همی افتاد،تا آن که آن روز همی فرا رسید خُرّم ومشعوف مرا داخل مجلس نموده و کسانی تشرف کرده بودندی که از روی حسادت گفته نمودندی رسومات است که نخست دانشِ قاسم ملا را بیازمایند اول پرسیده کردند:اسم خود را برایمان بازگو،در جواب گفتمی: قاسم ملا هستمی، تا نام خویش بازگفتمی از خنده شکم خویش را به درد آورده نمودندی و هر کسی با بذله وکنایه و آشکار،مرا و  نوشته جاتم و اندیشه ام را به سُخره گرفتی، و فرمایش همی نمود:،قاسم ملا چون شناخته همی شدی،تو  را نشاید که بر جای فرهیختگان و دانش پروران، جلوس کرده و سخن همی گویی،

ادامه دارد

بهمن آبادخبر...
ما را در سایت بهمن آبادخبر دنبال می کنید

برچسب : خاطره,مجلسی,اصرار,دعوت,شدمی, نویسنده : bahmanabadkhabara بازدید : 246 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 12:09